ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کربلا را می سرود این بار ، روی نیزه ها
با دو صد ایهام معنی دار ، روی نیزه ها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار ، روی نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کربلا را می سرود این بار ، روی نیزه ها
با دو صد ایهام معنی دار ، روی نیزه ها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار ، روی نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زندگی چیز دیگری شده است ، تا به نامت رسیده ایم حسین !
عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین !
هر دلی را به دلبری دادند ، هر سری را به سَروری دادند
ما که هر وقت گفته ایم خدا ، از خدایت شنیده ایم : حسین !
ادامه ی شعر در ادامه یمطلب
آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور
امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور
این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟
یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم و درد و بلا کوچه به کوچه
تب و اشک و عزا کوچه به کوچه
میان کوفه گرداندند سر را
به روی نیزه ها کوچه به کوچه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید دلم از افق نیزه بر آمد
خورشید مگو، روی نی از من جگر آمد
رو راست بگو، دوش تو مهمان که بودی؟
تا صبح دلم شور زد و اشک تر آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسیجیان همه در راه حق قیام کنید
به جسم بیسر مولای خود سلام کنید
همه به جانب گودال قتلگاه روید
به آیههای به خون شسته احترام کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آرام تر بـرو که توانی نمانده است
تا آخرین نگاه زمانی نمانده است
بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!
یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
نیزه هاشان تمام شد کم کم
موقع سنگ ریختن شده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن
هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نکن
اینقدر این شهید مرا زیر و رو نکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر نی فغان نای تو را در می آورد
آوای ربنای تو را در می آورد
با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار
دارد لباس های تو را در می آورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟
راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟
این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...
آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیش پای خودش به خاک افتاد
همه را با نگاه پس می زد
تکیه بر نیزه ی غریبی داشت
خسته بود و نفس نفس می زد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون روی تو، چو روی به صحرا گذاشتند
داغ لب تو بر دل دریا گذاشتند
فطرس کجاست حق پرش را ادا کند
اینان تو را به معرض گرما گذاشتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ته گودال تمام بدنش می سوزد
خواهری دید عقیق یمنش می سوزد
نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند
بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر حنجرت سرنیزه تا بالا و پایین می رود
انگار امواج صدا بالا و پایین می رود
ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرمله
در تُنگ دست ربنا بالا و پایین می رود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این همه راه دویدم ز پی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم
فکر همراهی با شمر دهد آزارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست
عازمم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بمانم به برش یک امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده