ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می آورم لبیک یا زینب... "
این را که گفتی شوری افتاده ست در جانم
در اعتقادم ... باورم ... لبیک یا زینب ...
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می آورم لبیک یا زینب... "
این را که گفتی شوری افتاده ست در جانم
در اعتقادم ... باورم ... لبیک یا زینب ...
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه می بینند در چشم تو چشمانم نمی دانم
شرار آن چشم ها کی ریخت در جانم ، نمی دانم
تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جا مانده
بگو سر می شود یک روز پیمانم ، نمی دانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از مادرش اجازه گرفت ، لحظه ها لحظه های آخر بود
عکس مادر درون چشم پسر ، اشک در چشم های مادر بود
خواهرش " ان یکاد ... " را می خواند به بلندای او نسیم دمید
گرچه بیش از خودش نشان می داد سنش از بیست سال کمتر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به میدان می فرستد مادری شیر شجاعش را
به جا آورده باشد بلکه تکلیف دفاعش را
وداع کربلا را بعد از این حس می کند بهتر
به خاطر بسپُرد چون لحظه ی سخت وداعش را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به نام حضرت خورشید آسمان حرم
به نام عزت جاوید آستان حرم
به نام غیرت ناب مدافعان حرم
قلم برای نوشتن نگاه می خواهد
بیان حادثه ها انشراح می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر درود ما به روح پاک یاران
مردان مرد از نسل نور و جنس باران
آنان که با غیرت حماسه آفریدند
ابلیس را از تخت خود پایین کشیدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این هوا که زمین گشته خیس و بارانی
برای مطلع شعرم ندارم عنوانی
قلم بهانه گرفته ؛ کجاست دفتر من ؟
دو خط غزل بنویسم برای یارانی ؛
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که درد عشق را هرگز نمی فهمند عاقل ها
نه آدابی ، نه ترتیبی ، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیح المسائل ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
واژه واژه استقامت ، درد ، حسرت ، آه ، دست
رودخانه ، نیمه شب ، ماهی ، شهادت ، ماه ، دست
با تن سبز جوان هامان چه کردی ای زمین
آه چشم و آه پا و آه دست و آه دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مگو بدن ، ز تن جبهه جان در آوردند
به جای اشک ، جگر از نهان در آوردند
وطن پر از گل پرپر شده است و عطرآگین
ز دشت لاله ز بس ارغوان در آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هجران بهانه ای ست برای وصال ها
بهتر شده ست از برکات تو حال ها
از یاد رفته است جراحات بال ها
با عمه راحت است تمام خیال ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب یک اربعین برای تو حیران شدم حسین مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین با چند قطره اشک دل من سبک نشد ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگاه گریه داری داشت زینب
چه گام استواری داشت زینب
دل با اقتداری داشت زینب
مگر چه اعتباری داشت زینب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب چل روز می شود که شدم جبرئیل تو ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو چل روز می شود که فقط زار می زنم کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حـتی خـدا مـیان حسـینیه ی غمـش سوگند خورده است به ماه محرمش شبهای قدر محترم و با فضیلت اند امّـا نمی رسند به شبهای ماتمش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
نیزه هاشان تمام شد کم کم
موقع سنگ ریختن شده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن
هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نکن
اینقدر این شهید مرا زیر و رو نکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هجوم ناگهان و وای زینب!
به سمت کاروان و وای زینب!
تن آقا بدون غسل و دفن و
بدون سایه بان و وای زینب!
ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب
کاش آن شب همه جا شب می شد
خاک گودال مؤدب می شد
داشت از خون گلوی آقا
لب گودال لبالب می شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوردی امروز نیزه فردا نَعل
نیزه هم چاره دارد اما نعل...
یک، دو، سه، چهار... ده تا اسب
روی هم می شود چهل تا نعل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی علی اکبر من نیست ماندنی
پیداست که برادر من نیست ماندنی
باید که با حسین خداحافظی کنم
این آینه برابر من نیست ماندنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مبهوتم از نظاره ی تشت طلای تو
این جا چرا کشیده شده ماجرای تو
تا این که جای بهتر از این جا مکان کنی
دامن گرفته اند یتیمان برای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
لب های تو مگر چه قدر سنگ خورده است
قاری من چقدر صدایت عوض شده
تشریف تو به دست همه سنگ داده است
اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این قاسطین که قلب شما را شکسته اند
قوم به جای مانده ز آل امیه اند
تعجیل کن امام زمان ، این حرامیان
در فکر انهدام ضریح رقیه اند