ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آخر عشـق تو مرا اهل سحــر خواهد کرد
چشم خشکیده ام از مهر تو تر خواهد کرد
بنده ی خوب شدن بسته به یک غمزه ی توست
گوشه چشمت دل ما زیر و زبر خواهد کرد
حب تـو گـر بنشــیند بـه نهـــانخــانه ی دل
حب دنیــا دگر از ســینه به در خواهد کرد
دلـم از فرط گنــه سنـگ شده کــاری کن
که نفس های تو در سنگ اثـر خواهد کرد
دسـت بـالا ببـر و جــانم از آتـش بِرَهــان
که خـدا محض تو از بنـده گذر خواهد کرد
کیمیـایی است عجب تعزیـه داری شما
که نصیـب دل عشــاق گهر خواهد کرد
عــاقبت نوکـرتـــان بـا نظــر مـادرتــان
به سوی کرب وبلای تو سفر خواهد کرد
تـا علـمـــدار بُوَد ، اهــل حــرم آرامـنـــد
که نثــار ره تـو دیــده و ســر خواهد کرد
طفل شش ماهه تان نیز خودش عباسی است
گوش تا گوش سر خویش سپر خواهد کرد
وای از آن لحظه که با رو به روی خاک اُفتی
پیش چشـمان همه بـا تن صد چاک اُفتی