ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فواره های سرخی از گودال زد بالا
مردی عبای خویش را خوشحال زد بالا
تا بین مقتل معدن الماس پیدا شد
در صنف لشکر قیمت خلخال زد بالا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فواره های سرخی از گودال زد بالا
مردی عبای خویش را خوشحال زد بالا
تا بین مقتل معدن الماس پیدا شد
در صنف لشکر قیمت خلخال زد بالا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سینه مشعر ، دل حرم ، میدان دید ما مناست
گر ببندی لب ز حرف غیر ، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سِیر کن تا بنگری گمگشته ی زهرا کجاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با این شتاب فکر کنم سر می آورد !
با این شتاب ، حوصله را سر می آورد
می تازد و غنیمت جنگ غروب را
از چنگ سی هزار نفر ، در می آورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این غروب غریبی ببین کواکب را
به نیزه ها سر زخمیّ نجم ثاقب را
بخوان به لحن حروف مقطعه امشب
حدیث غربت زینب ، بخوان مصائب را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هفت آسمان حجاب شد و پرده را کشید
اما تمام حادثه را مادر تو دید
وقتی غریب دید تو را باورش نشد
هی چند بار دست به چشمان خود کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شعله می کشد در من عشق آتشین تو
می کشد مرا بویی سوی سرزمین تو
می شود شروع این بار سال هجری عشقی
تا به راه می افتی مست از مدینه تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
صدای ناله ی زینب ز نینوا آید
صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
برای دفعه ی آخر چه با صفا آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شن بود و باد ، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت ، حادثه ، چشم انتظار بود
فرصت نداشت جامه ی نیلی به تن کند
خورشید ، سر برهنه ، لب کوهسار بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نسیم و نیزه و آن گیسوی سبکبالت
سر تو قافله سالار و من به دنبالت
گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر ؟
دمیده بین تنور آفتاب اقبالت ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مانده بودم ، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ ، پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطش
برده بود از دست ، انگشتر به فریادم رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق سر در قدم ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند
ما و این کشتی طوفان زده ی موج بلا
ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد از سه روز پیکر سرخش کفن نداشت
یوسف ترین شهید خدا پیرُهن نداشت
از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود
حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت