ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جز بر آن تیغ دو ابروی تو سر نفروشم
غرقه ی درد ، ولی زخم جگر نفروشم
زندگی بی نمک روضه ی تو شیرین نیست
نمک شور تو بر کوه شکر نفروشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جز بر آن تیغ دو ابروی تو سر نفروشم
غرقه ی درد ، ولی زخم جگر نفروشم
زندگی بی نمک روضه ی تو شیرین نیست
نمک شور تو بر کوه شکر نفروشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت
با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت
او هم کریم بود و به هنگام بخششش
خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره روضه ی با آب و تاب میگیرم
من از مراثی ام آخر جواب میگیرم
سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید
عزا برای تو با آفتاب میگیرم
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد
او سید البکاء حسینیه ی خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برای آینه بودن که انتخاب شدم
چو ماه مطلع انوار آفتاب شدم
مرا هر آینه ذخرالحسین می خواندند
دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دمی که جان ز تن محتضر جدا بشود
همان دم است که دلبر ز بَر جدا بشود
خودت بگو که شدی مجتبای این صحرا
بگو چگونه پسر از پدر جدا بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است
او دلبر هزار اویس قرن شده است
او "کلنا محمد" آقای کربلاست
گاهی علی و فاطمه ، گاهی حسن شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم تو سینه به سینه به این هزاره رسید
به گوشه گوشه ی عالم به هر کناره رسید
پدر که خون تو را رو به آسمان پاشید
غمت به ماه و به خورشید و هر ستاره رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شد مقدر که شود جامْ حسن ، باده حسین
بنویسند حسن خوانده شود ساده حسین
کربلا هست همان انک بالواد حسن
یا بقیع است همان خطه ی آباد حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آهش میان هلهله ها ناپدید شد
از گریه ی بدون صدا نا امید شد
دیگر بلند نام تو را میزند صدا
او نوحه خواند و خالق طرحی جدید شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فصل اشک و سوز و و آه از پرده ی دل میشود
باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود
باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند
کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیات زخمت یک به یک تفسیر دارد
هر زخم چندین روضه در تقدیر دارد
مثل حبیب این روضه ها را دوست دارم
یعنی عزادارت مراد و پیر دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بس که اعجاز ز چشمان تو ظاهر شده است
نام تو زینت محراب و منابر شده است
غم نهفته شده در واژه ی جانسوز "حسین"
آه از نام شریفت متبادر شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آقای آب های جهان ! آب ؛ العطش
پشت و پناه و تکیه ی ارباب ، العطش
ای ماه روشن همه شب های کربلا
ای تشنه ی نگاه تو مهتاب ، العطش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقت دریا شدن و موسم باران شده است
روضه ات شکر دوباره به من احسان شده است
هر کسی گریه کند غربت بی مثل تو را
هم نفس با نفس شاه خراسان شده است