ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در بستر است این روزها
روزیم چشم تر است این روزها
مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها
از زبان دوست و دشمن فقط
طعنه سهم حیدر است این روزها
ذکر من امن یجیب و پر زدن...
...آرزوی مادر است این روزها
خواست تا حال علی بهتر شود
گفت : حالم بهتر است این روزها
هیچ کس باور نکرد این جمله را
پهلویش گویاتر است این روزها
چه بلایی بر سرش آورده اند
مردم دنیا پرست این روزها
نیمه شب ها درد پهلو می کشد
بازویش دردسر است این روزها
دردها از دست مادر خسته اند
دردش از پا تا سر است این روزها
مجتبی هم پیر شد بس که فقط
فکر مسمار و در است این روزها
شانه زد موی مرا فهمیده ام
روزهای آخر است این روزها