ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گوهری سنگین بها از ابر گوهربار ریخت
کز غم جانسوز او خون از در و دیوار ریخت
تا ز گلزار حقایق نوگلی بر باد رفت
شاخه ی طوبی مثالی را ز آسیب خسان
آفتی آمد که یک سر هم بر و هم بار ریخت
غنچه نشکفته ای از لاله زار معرفت
از فراز شاخساری از جفای خار ریخت
اختر فرخ فری افتاد از برج شرف
کآسمان خوناب غم از دیده ی خونبار ریخت
طوطی ای زین خاکدان پرواز کرد و خاک غم
بر سراسر طوطیان عالم اسرار ریخت
بسملی در خون تپید از جور جبار عنید
یا که عنقای ازل خون دل از منقار ریخت
زهره ی زهرا کی از آسیب پهلو درگذشت
چشمه های خون ز چشم ثابت و سیار ریخت
مهبط روح الامین تا پایمال دیو شد
شورشی سر زد که سقف گنبد دوار ریخت
از هجوم عام بر ناموس خاص لایزال
عقل ، حیران طبع ، سرگردان زبان ، لال است لال