ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا در بیت الله الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد ، حرم از سوز صاحب خانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان کز دود آهش سینه کاشانه سوخت
آتشی در بیت معمور ولایت شعله زد
تا ابد زان شعله هر معمور و هر ویرانه سوخت
آه از آن پیمان شکن کز کینه ی خمّ غدیر
آتشی افروخت تا هم خمّ و هم خُم خانه سوخت
لیلی حسن قِدَم چون سوخت از سر تا قَدَم
همچو مجنون عقل رهبر را دل دیوانه سوخت
گلشن فرخ فر توحید آن دم شد تباه
کز سموم شرک ، آن شاخ گل فرزانه سوخت
گنج علم و معرفت شد طعمه ی افعی صفت
تا که از بیداد دونان گوهر یکدانه سوخت
حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا
خرمنی در آرزوی خام آب و دانه سوخت
کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس ازل
علی از حسرت آن جلوه ی مستانه سوخت
آتش آتش پرستی در جهان افروخته
خرمن اسلام و دین را تا قیامت سوخته