ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده ، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده ، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم
در بُهت چشم های گهربار مادرم
سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند
خشکیده شاخه های بلند صنوبرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بالاتری ز مدح و ثنا أیّها النّقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی
با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادیّ آل فاطمه یا أیّها النّقی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند
گریه ها باز وقار بصرش را بردند
مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش
به گمانم که ستون سفرش را بردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که از هجر مدینه دیده را تر می کنم
می نشینم گوشه ای و یاد مادر می کنم
از مدینه گشته ام تبعید و زندانی شدم
گریه از دوری وادی پیمبر می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وای از ظلم که همدرد شب تارم کرد
درد غربت به خدا خسته و بیمارم کرد
من که درد همه را خویش دوا می کردم
در تب زهر جفا درد گرفتارم کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان را آه جانسوزت ز پا انداخته
مادرت را باز در هول و ولا انداخته
کاری از دست طبیبان بر نمی آید غریب !
در کنار بستر تو ، مرگ جا انداخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته
صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته
فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی
این همه یاس پریشان در کنارش ریخته ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبد تو ، باز رهایت
ای صاحب آن "جامعه" ی پر شده از عشق !
خالی ست چرا این همه در جامعه جایت ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که شد گوشه ی تبعید ، عبادت ، کارم
سال ها دشمن من داد ز غم آزارم
دوستان شیفته ی خلق خوش و رفتارم
دشمنان نیز خجالت زده از کردارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکرلله که همه شیعه ی اثنی عشریم
به گدایی در خانه ی تو مفتخریم
تو ز آن طایفه ای که همه دلدار شدند
ما همان طایفه ی سینه زن در به دریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکست بال و پرش آسمان تکان می خورد
ز درد روی تنش ، رنگ ارغوان می خورد
میان بستر خود او ز درد می پیچید
گره به کار اهالی آسمان می خورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تنها امام سامره تنها چه می کنی ؟
در کاروان سرای گداها چه می کنی ؟
دارم برای رنگ تنت گریه می کنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن دشمنی که بر جگرم نقش غم کشید
جان از تنم به حربه ی زهر ستم کشید
ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام
زهر جفا مرا به همان پیچ و خم کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده
در حجره ای که بسته درش محتضر شده
برگـشته رنگ و روش تنش تیر می کشد
وقتــی که زهــر بر بدنش کارگر شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب
در بزم ما بتاب و رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ایم ، ز رحمت تو دست گیر
ما را که دل ز آتش داغت بود کباب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله
ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله
ز آه آتشین و آب چشم و ناله جانسوز
بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم هایت فرات دلتنگی
اشک هایت تلاطم غم هاست
حال و روز دل شکسته ی تو
از نگاه غریب تو پیداست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس ، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی