ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سر را قرار شد که به سامان بیاورند
بر جسم بی حیات زمین جان بیاورند
اعجاز زنده کردن مرده که سخت نیست
باید که گبر برده و سلمان بیاورند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سر را قرار شد که به سامان بیاورند
بر جسم بی حیات زمین جان بیاورند
اعجاز زنده کردن مرده که سخت نیست
باید که گبر برده و سلمان بیاورند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساقی میخانه ام من می فروشی می کنم
باده نوشان را رها از این خموشی می کنم
مست می سازم تمام خلق را از جام عشق
هر دل سرگشته را می افکنم در دام عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر خیر تو شد و فطرست اینجا آمد
نوکری گفت حسین ، حال دلم جا آمد
باز هم بوی خوش تربت اعلی آمد
رفت در دست تو این دست که بالا آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب ز دل میکده پیمانه رسیده
جبریل خبر کرده که دردانه رسیده
هر کس که به پشت در میخانه رسیده
از زیر لبش ناله ی مستانه رسیده :
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از جانب حق سبط پیمبر امشب
عرش و فرش از قدمش گشت منوّر امشب
کوریِ هر چه حسود است به پیغمبر ما
آمده آیه ای از سوره ی کوثر امشب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد
ماهی به روی دامن مادر اضافه شد
مولودی آمد و نمک نان خلق شد
بر رزق سفره ها دو برابر اضافه شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خاموش ، بشنوید طنین نوای عشق
گویا ز بام عرش رسیده صدای عشق
در ازدحام نور کسی جلوه کرده که
سر داده جن و انس و ملائک به پای عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب تبسم و اشک پیمبر است
بی شبهه از هزار شب قدر بهتر است
جان محمّد است در آغوش مرتضی
یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم
تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم
عمّار یاسر ، اَصبغ و سلمان و مالکیم
حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که در مقدم تو باد صبا گُل ریزد
پیک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد
شب میلاد تو عالم اگر عطر آگین است
جبرئیل از در و از بام و هوا گُل ریزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است
گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است
به لطف دوست منم از تبار احبابش
محبّ کوی حسینم که قبله ام عشق است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب نزول تمام ملائک است
باور کنید بخت، به کام ملائک است
هم کوثـر ولایـت و هم بادۀ بهشت
پیوسته بحر بحر به جام ملائک است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جهان گردیده دریای کرامت
شب جشن است یا صبح قیامت
تو گویی ملک نامحدود هستی
چراغانی ست از نور امامت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کسی در پی گم گشته ی ما می گردد
دل جدا می رود و دیده جدا می گردد
بر سر راه چو فطرس به حریم کرمش
دل هر جائی ما در همه جا می گردد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای اتصال نوری ما تا خدا حسین
بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین
ای نور تو امانت اصلاب شامخه
گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب از قافله ی نور خبر دارم من
از سواران سلحشور خبر دارم من
از نشاط پری و حور خبر دارم من
از شکوه دل پر شور خبر دارم من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی ست
بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی ست
خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی ست
هر چه در مکتب استاد نوشتم لیلی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز ازل که قسمت ما را نوشته اند
ما را به نام حضرت دریا نوشته اند
کار جنون ما به تماشا کشیده است
ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند
در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پای قلم دوباره رسیده سر قرار
ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار
تندیس دلربائی و ای منتهای عشق
لطفی کن و به خانه ی چشمم قدم گذار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست ، کرم داران را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گفتم حسین و میل پریدن شروع شد
در سینه ام،دوباره، تپیدن شروع شد
واژه به حد وصف تو شرمنده ام که نیست
اما تو خواستی و دمیدن شروع شد