ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره ی خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح
شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا ای دلیل دعای همه
و مقصود آقا بیای همه
جدا هستی از ما و همراه ما
غریب همه آشنای همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی که از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد
دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وای بر آن کس که در این چند روز
بی خبر از قدرت چشم تر است
چشم تر گریه کنان حسین
دادرس ما همه در محشر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کنار کوه صفا هم دلش صفا نگرفت
کسی که زیر لوای حسین جا نگرفت
اگر چه سنگدلی خوب نیست بد هم نیست
که خاک با همه ی نرمی اش جلا نگرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ملائکه برات گریه ی مدام می کنند
برای روضه خوانی تو اهتمام می کنند
چقدر لقمه ی حلال وقف روضه می شود
چقدر خرج این محرم الحرام می کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خون چرا از دوری خاکت نبارم ؟ کربلا
مانده ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا
گفته اند از آسمان ها ، من ولی از کودکی
در هوای بوی خاکت بی قرارم کربلا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود سوخت و خاکستری آورد به دست
باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست
یک شبی مرحمت گوشه ی چشمی باید
تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بنویس روی صفحه قلم ... آه کربلا
آتش گرفت باز دلم ... آه کربلا
دوری ، شکستگی ، دل پر خسته از همه
خیره به قاب عکس حرم ... آه کربلا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روضه خوان ها غالبا وقتی به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر می رسند
روضه ها را از پسر تحویل بابا داده و
از سر بر نیزه ی بابا به دختر می رسند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حرکت از منا شروع شد و در تب کربلا به اوج رسید
روی لب های تشنه گل کرد و بر روی نیزه ها به اوج رسید
چارده قرن روضه شد حرکت ، چارده قرن از گلو رویید
باز لبیک گفت و مُحرم شد باز هم در منا به اوج رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها
کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شراره می کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست ؟
قلم که عود نبود ، آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر
با غمت من خوش ترم آقا بده غم بیشتر
لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت
در تمام سال مجنونم ، محرّم بیشتر
بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غرقیم در حدود تو غرقیم یا کریم
در بی کران جود تو غرقیم یا کریم
ما در ازل به پرسش سبز تو آمدیم
در حضرت وجود تو غرقیم یا کریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینجا بساط غم فراهم می شود گاهی
حال جنون با گریه توام می شود گاهی
اعجاز یا لطف شما سرشار می گردد
چشمان من از اشک زمزم می شود گاهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از روز عهد ، روز ازل نه ، قدیم تر
نشنیده ایم از تو کسی را کریم تر
اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای
موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه ، آقای غریبم ، چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضه ی ناخوانده به عالم داری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به سینه مرهم زخم عزاست سینه زنی
تسلی دل خون خداست سینه زنی
سلاح اشک به کف سینه را سپر سازیم
که جوشن دل بی دست و پاست سینه زنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساربان غریب می خواهی این همه مست را کجا ببری ؟
تشنه آورده ای که آب دهی ، یا به سرچشمه ی بقا ببری ؟
کعبه ی هاج و واج را دیروز ، در معمای خود رها کردی
یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری