ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است
بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست
داغی خاک برایش همه مثل چمن است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است
بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست
داغی خاک برایش همه مثل چمن است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکن در شکن
شده یاس گیسوی من یاسمن
به تفسیر نور
منم شمع ، نه ، ماه این انجمن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دو عالم به مدار نظرش می گردد
قبله ی دل متمایل به درش می گردد
وارث آل کریمان ، عسل بن الحسن است
شرح " احلی " ز لب نیشکرش می گردد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟!
سیزده ساله ترین پیرِ جوانان آمده
بس که با هیبت رسیده من نفهمیدم دگر
یک تنه او آمده یا کل گردان آمده؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شد مقدر که شود جامْ حسن ، باده حسین
بنویسند حسن خوانده شود ساده حسین
کربلا هست همان انک بالواد حسن
یا بقیع است همان خطه ی آباد حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوجوان قبیله ی خورشید
عالم دَهر مکتب توحید
آمده نیزه ی جمل در دست
سیزده شیشه ی عسل در دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از خیمه برون نور چشمان حسن
صورتش پاره ی ماه ، پاره ی جان حسن
نوگل فاطمه و سرو بستان حسن
مرد میدان حسین شیر میدان حسن
چهره اش خورشیدی است ز شبستان حسن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای عمو ! تنها امیدم در رهت ترک سر است
مرگ در راه تو بر من از عسل شیرین تر است
گرچه می دانی یتیمم ، اذن میدانم بده
فرض کن این سیزده ساله علیّ اکبر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همان وقتی که عمو بر تنت ردایت کرد
همین که بال گشودی پسر صدایت کرد
گره به بند نقابت زد و میان حرم
پس از دو بوسه به پیشانیت دعایت کرد
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
" وای قاسم " ، عوضِ " وا عطشا " افتاده
چاره ای کن که نمانند به روی دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده