ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه گاهی با دلم باید نباید می کنی
گرچه گاهی هم مرا در خود مردد می کنی
مطئنم دوستم داری که در هر اربعین
ناز می آیی و راه مرز را سد می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه گاهی با دلم باید نباید می کنی
گرچه گاهی هم مرا در خود مردد می کنی
مطئنم دوستم داری که در هر اربعین
ناز می آیی و راه مرز را سد می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عباس آمده است و علی اکبر آمده است
وقتی رباب هست علی اصغر آمده است
جمعند خانواده ی زهرا کنار هم
اینجا برادری است که با خواهر آمده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی ، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
" باشد علی خدا نه ، ولی ناخدا که هست
بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به مسجد می رود معنا کند روح عبادت را
به مسجد می برد با خود علی امشب شهادت را
دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب
فرادا می کند در سجده ی دوم جماعت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید
اما نمی دانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید
وَاجعل مِن اَهلی خواند و هارون را ، موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مدح هر کس که مقرر شده بر لب باشد
حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد
نیست شایسته ی هر کس که برد نامش را
نام او در خور لب های مودب باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی کنار نوح در کشتی نشستم
همراه ابراهیم گفتم حق پرستم
موسی که آمد رود طغیان کرد اما
وقتی عصا زد ، از فراز نیل جستم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق است مرا که در عزایت رنگ بدنم سیاه باشد
از لطمه ی روضه ی غم تو عشق است تنم سیاه باشد
از بس که مرا همیشه مادر از کودکی ام سیاه پوشاند
پایان وصیتم نوشتم حتی کفنم سیاه باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روضه خوان ها غالبا وقتی به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر می رسند
روضه ها را از پسر تحویل بابا داده و
از سر بر نیزه ی بابا به دختر می رسند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حرکت از منا شروع شد و در تب کربلا به اوج رسید
روی لب های تشنه گل کرد و بر روی نیزه ها به اوج رسید
چارده قرن روضه شد حرکت ، چارده قرن از گلو رویید
باز لبیک گفت و مُحرم شد باز هم در منا به اوج رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در گناه است که آدم کمرش می شکند
باغ سرسبز تمام ثمرش می شکند
آن کبوتر که شود صید شیاطین به خدا
آخرش با کمک نَفس پرش می شکند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد
ماهی به روی دامن مادر اضافه شد
مولودی آمد و نمک نان خلق شد
بر رزق سفره ها دو برابر اضافه شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز ازل که نقشه ی عالم درست شد
با اذن مادرت گِل آدم درست شد
نامت نشست بر لب زهرا و گریه کرد
آهی کشید فاطمه و غم درست شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کاش از او خبری را به پسر می بردند
که برای پدرش خون جگر می بردند
همه از غصه ی زندان بلا بی خبرند
لااقل کاش به معصومه خبر می بردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
بر تو هر کس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایهاالهادی گدایان درِ تو تا ابد
بر هزاران حاتم طائی کرامت می کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند
جگرت سوخت و این ؛ قلب رضا را سوزاند
پشت این حجره ی در بسته چه گفتی تو مگر
که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند