ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
روضه ی سخت مرا اهل سما می فهمند
نیست وصفی به جهان سخت تر از روضه ی من
سختی وصف غمم را شعرا می فهمند
کینه دارند ز من مردم این شهر ، علی
چون که از سوزِ نفس هام خدا می فهمند
خاصان اهل سکوتند ، همین درد من است
گله ای نیست از آن دسته که عامی فهمند
زخمی کوچه ام و باز صفِ اول جنگ
شوق پرواز مرا اهل ولا می فهمند
پشت در مرد نه والله چهل نامردند
که نه از عاطفه چیزی ، نه حیا می فهمند
پا به ماهم به زمین خوردن من دردسر است
مادران خوب تر این مسئله را می فهمند
ریشه ی "ضَرب" مضارع بشود ، اهل ادب
از همین فعل مضارع که چه ها می فهمند
هر چه از چشم علی و حسنم پوشاندم
دشت لاله به تنم پخش و پلا.... می فهمند
نیمه شب... موقع غسل است... صدای فریاد...
ذره ای باز از این فاجعه تا می فهمند
همه ی روضه همین است و همین است فقط
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
تا قیامت سر سربند تو بی بی دعواست
معنی این سخنم را شهدا می فهمند