ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سرِ توست
معنى مکتب تفویض، على اکبر توست
اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سرِ توست
معنى مکتب تفویض، على اکبر توست
اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل دست ما که نیست، اسیر شما شده
از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...
خواب و قرار را دگر از دست داده است
ذکرش مدام کرب و بلا، کربلا شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چقدر خاطره مانده به روی پیرهنت
فضای دشت شده پر ز بوی پیرهنت
چقدر جاذبه دارد حوالی گودال…
چقدر نیزه شده خیره سوی پیرهنت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گره باز شد از ابرویش
نیزه ای بوسه زد به پهلویش
دست بر جای زخم نیزه گرفت
ناگهان دید زخم بازویش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذوالجناح آمده پا تا به سرش خونین است
اشک می ریزد و چشمان ترش خونین است
ذوالجناح آمده سر را به زمین می کوبد
همه ی دشت میان نظرش خونین است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش
آوای قــرآنش ز قــرآن میبَـرد دل
بگذشته از جان و زجانان میبـرد دل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عطش افتاده به جانم جگرم می سوزد
هستی ام ز آتش غم ها به برم می سوزد
در من از سوز عطش تاب سخن گفتن نیست
دهنم خشک و دلم خون، جگرم می سوزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت
پس زمین قدری ندارد پیش مویی از سرت
جان خود دادی و حتی دادی از جان بهترت
اصغرت، تنها علمدارت، علی اکبرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مهربونه حسین، عشقمونه حسین
بال و پر وا کنیین آسمونه حسین
جمع بشین عاشقا، دور اربابمون
با همه مثل حر مهربونه حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط
گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط
باریده بود عشق به صحرا و می وزید
عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم
واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم
من می دونم چه کاره ام، من می دونم که روسیام
امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
طلعت روی نکوی تو به یادم آمد
می گذشت از در مسجد نفس آلوده خسی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون روز روشن است که قصدش مصاف نیست
این شاه کم سپاه که بیلشکر آمده
یاران نظر کنید به پهلو گرفتنش
این کشتی نجات که بیلنگر آمده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قافله قافله از دشت بلا می گذرد
عشق، ماتم زده از شهر شما می گذرد
آه ای مردم غفلت زده ی خواب آلود:
سَحَر از کوچه ی خالی ز دعا می گذرد
ادامه ی شعر در ادامه یمطلب
آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور
امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور
این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟
یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسیجیان همه در راه حق قیام کنید
به جسم بیسر مولای خود سلام کنید
همه به جانب گودال قتلگاه روید
به آیههای به خون شسته احترام کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آرام تر بـرو که توانی نمانده است
تا آخرین نگاه زمانی نمانده است
بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!
یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
نیزه هاشان تمام شد کم کم
موقع سنگ ریختن شده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن
هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نکن
اینقدر این شهید مرا زیر و رو نکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیش پای خودش به خاک افتاد
همه را با نگاه پس می زد
تکیه بر نیزه ی غریبی داشت
خسته بود و نفس نفس می زد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ته گودال تمام بدنش می سوزد
خواهری دید عقیق یمنش می سوزد
نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند
بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر حنجرت سرنیزه تا بالا و پایین می رود
انگار امواج صدا بالا و پایین می رود
ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرمله
در تُنگ دست ربنا بالا و پایین می رود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش