ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در عشق اقتدا به اویس قرن کنیم
این دیده را ز اشک ، عقیق یمن کنیم
امسال هم تمام پس انداز گریه را
قسمت شده که خرج سیاهی زدن کنیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در عشق اقتدا به اویس قرن کنیم
این دیده را ز اشک ، عقیق یمن کنیم
امسال هم تمام پس انداز گریه را
قسمت شده که خرج سیاهی زدن کنیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به نام نامی سر ، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خال لب تو نقطه ی آغاز درسمان
اول " الف " مثال " اباالفضل " ، " آسمان "
" با " مثل بانوان حرم مثل بی کفن
" تا " مثل تاولی که زده پای کودکان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به این دلیل که می زد پیامبر بوسه
گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه
برای این که نبرّند ظهر روز دهم
گرفته است از این حنجر این قدر بوسه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز این چه شورش است مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی
این آفتاب از افقی دیگر آمده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آن که از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است ، منم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا صدای خودش را شنید از دهنت
دوید داخل گودال و دید از دهنت ...
تلفظ لغت " یا غیاث " مشکل بود
به گریه نیزه ای بیرون کشید از دهنت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان ! قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن ؛ هم چنان قرآن بخوان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب
خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب
در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو
ای وای من چگونه نشد آسمان خراب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در راه عشق مقصد آیینه ها یکی ست
میعادگاه و قبله ی اهل ولا یکی ست
در سیر خلق ، راه وصال خدا یکی ست
یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوی بهشت می وزد از داخل تنور
موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور
شبنم کنار ساحل آتش چه می کند ؟
این سیب سرخ داخل آتش چه می کند ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سیاه ، چهره ی خورشید و تیره ملک خداست
چه روی داده مگر روز محشر کبراست ؟
چه روی داده که قرآن فتاده در یم خون ؟
چه روی داده که خورشید نوک نی پیداست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
هم چون درخت روشنی در هر کرانه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب
ادامه ی شعر در ادمه ی مطلب
چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم
زیر پامال کبود سم مرکب ها ، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت
از پیرهـن نداشتنت گریه ام گرفت
با دیده های سرخِ جگر مثل مادرم
هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد
پیش از طلوع صبح ، فردا گریه می کرد
تقدیر می خواهد دلش فردا نیاید
آخر چرا دنیا سرا پا گریه می کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
داری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه ی برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خواب دیدم در این شب غربت
خواب دستی عجیب و خون آلود
خواب دیدم که پیکرم خواهر
طعمه ی گرگ های وحشی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بمان که روشنی دیده ی ترم باشی
شبیه آیینه ای در برابرم باشی
هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است
بمان که مایه ی دل گرمی حرم باشی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گودال قتلگاه است یا این که باغ سیب است ؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
هر ظهر تشنه اینجا ، در حیرت اولوالعزم
قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است
ادامه ی شعر در ادمه ی مطلب
نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش
به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست سواران دوباره می آیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب جمعه کنار شش گوشه
دل من حالت عجیبی داشت
می شنیدم صدای قلبم را
چشم من حس بی شکیبی داشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
لبریز آه و ندبه و غم گریه می کنم
دلتنگم و به یاد حرم گریه می کنم
یادش بخیر سینه زدن در طواف عشق
یادش بخیر کنج حرم اعتکاف عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم بی کفن کربلای میقاتی
خلیل بت شکن کعبه ی خراباتی
چه فرق می کند آخر به نیزه یا گودال ؟
همیشه و همه جا تشنه ی مناجاتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریب وار پیامی به آشنا بنویسم
نرفته یک غمم از دل ، غمی دگر رسد از راه
ز خانه ی دل تنگ و برو بیا بنویسم