ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این روزها که دیدنتان کیمیا شده
این خانه بی نگاه تو دار العزا شده
باور نمی کنم چقدر آب رفته ای
حتی برای ناله لبت بی صدا شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سینه دگر آه شرر بار نکش
برخیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شب ها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار
هم سوخت بر حال دلش ، در شعله ها در
هم شعله زد بر جسم و جان ماسوا در
همدست شد دیوار با در بهر یک قتل
ای بی حیا دیوار ، آه ، ای بی وفا در
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این روزهای تلخ آخر را تحمّل کن
حال دل بی تاب حیدر را تحمّل کن
تو رو به قبله هستی و من رو به تنهایی
پس اشک های سرد همسر را تحمّل کن