ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از بد حادثه اینجا وسط هلهله ها
عشق مانده تک و تنها وسط هلهله ها
ذره ذره بدنش روی زمین می ریزد
مردی از عالم بالا وسط هلهله ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از بد حادثه اینجا وسط هلهله ها
عشق مانده تک و تنها وسط هلهله ها
ذره ذره بدنش روی زمین می ریزد
مردی از عالم بالا وسط هلهله ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
داغ تنهایی تو دیده ای از ما تر کرد
جگری سوخت و از ما جگری پرپر کرد
ستم اینگونه روا نیست ، به دشمن حتی
که دل سنگ و جفاکار چنین همسر کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه ی خیبر
برکند به یک حمله و بگشود علی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا که ماه جمالت ظهور می خواهد
جهان من شده تاریک ؛ نور می خواهد
زمن مخواه متاعی که در بساطم نیست
غم فراق تو قلبی صبور می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرا گر خاک راه دُلدُلت نقش جبین باشد
کلاه دولتم افتاده بر عرش برین باشد
به چشم تشنگان ، جلوه بجوش از چشمه ى احسان
که چون دریا هزاران گوهرت در آستین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد مرا طبیب علی و دوا علی ست
دارالشفاست شهر نجف چون شفا علی ست
بیش از هزار راه به الله می رسد
در هر هزار راه ولی رهنما علی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا زنده ایم شور حسینی شعار ماست
این سبک زندگی سند افتخار ماست
ما انتخاب مادر قامت خمیده ایم
فردا بهشت فاطمه در انتظار ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اى حرمت قبله ی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمى
دست على ، ماه بنى هاشمى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آبی برای رفع عطش ، در گلو نریخت
جان داد تشنه کام و به خاک آبرو نریخت
دستش ز دست رفت و به دندان گرفت مشک
کاخ بلند همت خود را فرو نریخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیزه را سرور من بستر راهت کردى
شام را غلغله ی صبح قیامت کردى
بر لب تشنه ات آن روز اشارت مى کرد
خاتمى را که در انگشت شهادت کردى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینه گردانی تو را
موج نسیم غمزده حس کرد - مو به مو -
بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سر توست
معنى مکتب تفویض ، على اکبر توست
اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگو که جان بدهم بی امان برای سرت
کم است جانم اگر ، کودکم فدای سرت
گرفته داغ غمت را به سینه مرغ دلم
و بی قرارترین است در هوای سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بلبل در قفسیم و ز چمن می گوییم
یا اویسیم و مدیحت ز قرن می گوییم
یا که مانند مسافر ز وطن می گوییم
" گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زائر شدم از دور و پریشان شدم از دور
مهمان کرمخانه ی سلطان شدم از دور
در شهر خودم وارد صحنت شده بودم
با چشم دلم عاشق باران شدم از دور
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه غوغا می کند ، دل های ویران بیشتر
صحن را پر کرده امشب بوی باران بیشتر
یا تو داری می کشی شعر مرا سمت جنون
یا دل من می زند خود را به توفان بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد
از نور جلال تو درخشان شده باشد
آبادی ما رو به فنا بود ، که دیدیم
از یمن قدم هات ، گلستان شده باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سوز زهر آب شد از پای تا سرم
با اشک هم قدم شده ساعات آخرم
پایم به سوی قبله ، لبم غرق خون شده
دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حتی در آن لحظه که جسمش نیمه جان است
آقا به فکر ساعت و وقت اذان است
او سنگِ ما را نیمه شب بر سینه می زد
آقای ما از بس که خوب و مهربان است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم
در دین و علم این همه منصب نداشتیم
نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم
ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شهپر جبریل در صحن و سرایت ریخته
کهکشان ها چون غباری در هوایت ریخته
ماه ، شمع روشن شب های عرش خاکی ات
بـوسه ی خورشید هم پایین پایت ریخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است
هر لحظه اش بدون تو بی بند و باری است
ما جار می زنیم که آقایمان تویی
شیخ الائمه ! نوکریت افتخاری است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هوای عاشقی این روزها چه سنگین است
غروب جمعه ی بی تو چقدر غمگین است
طلوع جمعه سرم با امید تو بالاست
غروب جمعه سرم نا امید پایین است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر تشنه محال است که آبی نفرستند
از کوثرشان جام شرابی نفرستند
بین دو حرم هروله کردیم ... محال است
از چشمه ی زمزم مِی نابی نفرستند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیمارها دارالشفا را می شناسند
اینجا تمام دردها را می شناسند
اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد
اینجا غریب و آشنا را می شناسند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو لب گشا و بگو جان ، ببین برای شما
هزار مثل منی می شود فدای شما
تمام خواب و خیالم همین شده یک روز
به روی خاک بیفتد سرم به پای شما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق سالار شهیدان گهری نایاب است
ای خوشا تشنه ی عشقش که ز غم سیراب است
نی که از کرب و بلا سوی جنان باشد در
ز جنان سوی حسین و حرمش یک باب است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشک بار بقیع
فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت
براى غالیه ی حوریان غبار بقیع
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال هایم هوس با تو پریدن دارد
بوسه از خاکِ قدم های تو چیدن دارد
دلربای دل عشاقی و تا روز جزا
ناز چشمان سیاه تو خریدن دارد