ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر
با غمت من خوش ترم آقا بده غم بیشتر
لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت
در تمام سال مجنونم ، محرّم بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر
با غمت من خوش ترم آقا بده غم بیشتر
لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت
در تمام سال مجنونم ، محرّم بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینجا بساط غم فراهم می شود گاهی
حال جنون با گریه توام می شود گاهی
اعجاز یا لطف شما سرشار می گردد
چشمان من از اشک زمزم می شود گاهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به سینه مرهم زخم عزاست سینه زنی
تسلی دل خون خداست سینه زنی
سلاح اشک به کف سینه را سپر سازیم
که جوشن دل بی دست و پاست سینه زنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دو عالم به مدار نظرش می گردد
قبله ی دل متمایل به درش می گردد
وارث آل کریمان ، عسل بن الحسن است
شرح " احلی " ز لب نیشکرش می گردد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستم عجیب بوی خدا را گرفته است
چون گوشه ی عبای شما را گرفته است
هر لحظه صورتی ز خدا را در آمدید
وجه خدا زمین و سما را گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می کشد به قتلگاه این همه شتاب هات
کاروان رفته را حجم پیچ و تاب هات
کاروان رفته را فرصت حجاز نیست
کربلا خزیده در شور انقلاب هات
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دو گلدسته تا دو گلدسته سیصد و سیزده قدم با تو
من پر از رفت و آمدم هر روز در مسیری که می رسد تا تو
از مسیری که سمت صحرا خشک تا مسیری که سمت دریا خیس
چقدر خیره مانده سمت تو آب ، چقدر خیره ای به سقّا تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه یکی یکی و جدا می برندمان
شکر خدا به کرببلا می برندمان
ماه محرم است و زمان ، غرق ماتم است
باز این چه شورش است و کجا می برندمان ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پروانه شدم تا که بسوزند پرم را
در خون بنشانند ز داغت جگرم را
از خاک قدم هات خدا ساخت مرا و
در دست تو انداخت قضا و قدرم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همپای گریه ی تو غزل گریه می کند
زنجیر و سنج و طبل و کتل گریه می کند
جغرافیای ذهنی یک شاعر حقیر
مفعول و فاعلات و فعل گریه می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم رب تمام شاعرها
شاعرانی که از شما گفتند
بسم رب تمام ذاکرها
ذاکرانی که از شما گفتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پر از متانت سبزی وقار داری تو
درخت نور به هر لحظه بار داری تو
نفس نفس زدن نَفس من به خاطر توست
که ریشه در نفس بی قرار داری تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان با بهشت موعودش پیش ما کربلا نخواهد شد
قلبمان راه عشق را بلد است ، از تو هرگز جدا نخواهد شد
کاش دریا شود دلم شاید کم نیارم غمت که می آید
کاش ... اما خودم که می دانم باز این درد جا نخواهد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیده ی خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحه ام را خواندم
بی کسم در دل شب فاتحه خوانی دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد
صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد
بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی
از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خیزران و بوسه بر دندان و لب ها خوب نیست
ما عزاداریم ، این بزم و طرب ها خوب نیست
در مذاق من که عطر سیب را حس کرده ام
بوی تند و تیز این ماءالعنب ها خوب نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنا
رانده از شهر و بیابانم در این وادی ، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به هر کویر ترک خورده ، چشمه ای ... رودی
برای خاطر گل ها دمی نیاسودی
تویی که وعده ی پیغمبران دنیایی
عصاره ی صحفی و زبور داوودی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عکس تو در رود باید قبله ی گل ها شود
دست هایت پایه های سنگی پل ها شود
می شود با گرمی ات از تخمِ سی مرغ رها
پر کشد مرغی که سیمرغ تغزل ها شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سلام رسم هدایت ، سلام راه نجات
طنین آیه ی غیرت ، سلام آب حیات
تو شعر ناب خدایی به واژه های بلا
و من سه نقطه ی اشکم چکیده از کلمات ...
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اهل همین حوالی ام ، از شهر سیب ها
چشم انتظار، مثل تمام غریب ها
این سال ها بدون تو از دست رفته ام
از دست روزگار فراز و نشیب ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید از جهلِ عدو تدبیر را بیرون کشید
از نماز و حجّشان تکفیر را بیرون کشید
یک نگاهی هم به بطن بای بسم الله کرد
از دلِ آیات حق تفسیر را بیرون کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردی به دل دارم ولی درد آشنا نیست
حرف وفاداری ست امّا با وفا نیست
در کوچه ها ﭘﯿﭽﯿﺪه رنگ و بوی غربت
جز طوعه در این شهر با من هم نوا نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اى حرمت قبله ی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمى
دست على ، ماه بنى هاشمى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با اضطراب و دلهره از روی بام ها
باشد از این سفیر به آقا سلام ها
در رو به روی دارالعماره ز کینه ها
باشد برای کشتن من ازدحام ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مسلم اسیر زلف کمند شما بوَد
در بند کوفه نه ! که به بند شما بوَد
این خسته جان بی رمق کوچه گرد شهر
دلخوش به یک بگو و بخند شما بوَد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این آشفته حالی در دل حجره قدم می زد
و تاریخ این سِری داغ عظیمی را رقم می زد
خدا باید تو را مدحت کند ، این کار شاعر نیست
چرا که دست و پا بسته ز تو شاعر قلم می زد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
و جنس درد تو از جنس روضه ی حسن است
غریب خانه ی خود ! ، غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی ؟ چه نام باید داد ؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهری تمامی جگرش را گرفته بود
از او توان مختصرش را گرفته بود
پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست
آتش تمام بال و پرش را گرفته بود