ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سائل خانه ی تو گر چه زیاد است زیاد
کرمت چند برابر چه زیاد است زیاد
این طرف ها گذری کن که ببینی اینجا
در مسیر قدمت سر چه زیاد است زیاد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سائل خانه ی تو گر چه زیاد است زیاد
کرمت چند برابر چه زیاد است زیاد
این طرف ها گذری کن که ببینی اینجا
در مسیر قدمت سر چه زیاد است زیاد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه ی حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن ، دم با توست
من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم
ماه من ! شورش شب های محرّم با توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن
تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با نگاهی هر که را خواهی تو آقا می کنی
کافری لاقید را الگوی تقوا می کنی
یک شبه مست محل را می کشانی سوی خود
در بساط روضه او را پیر دانا می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سال ها فکر من این است که تو الزاماً
از دعای چه کسی این همه خوبی با من
لحظه به لحظه ، دقیقه به دقیقه ، هر آن
لطف بی حد تو شد شامل من ، اما من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
لطف بى حدّ کریمان قابل توضیح نیست
رغبتِ آنان به مهمان قابل توضیح نیست
با لباسى مندرس در میهمانىِ خدا
همنشینى پیش سلطان قابل توضیح نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل طفلی می نشینم گریه زاری می کنم
تا در آغوشم نگیری بی قراری می کنم
با تو بعضی وقت ها ساز مخالف می زنم
با تو بعضی وقت ها ناسازگاری می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در گدایی خودت نام مرا مشهور کن
دست هایم را ز دامان بقیه دور کن
چند وقتی می شود که چاه تاریکی شدم
قلب تاریک مرا ای ماه غرق نور کن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چاه ها بوی مناجات امیر آوردند
بـغض ها خاطره از ظهر غدیر آوردند
ناله ی " قَد قُتِلَ العشق" به عالم می ریخت
عرش را در دلِ محراب به زیر آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جای خلوت کردن و بیتوته جلوت می کنم
پنبه ای در گوشم و یک ریز صحبت می کنم
من خودم وضعم خراب است و گنه کارم ولی
این و آن را دائما دارم نصیحت می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حک شده بر عرش اعلی ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین
بهترین آقای دنیا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین
"عِزَّةُ لِلَّهِ" یعنی که خداوند عزیز
عزتت داده است آقا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید
از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوی بهشت می وزد از بین موی تو
شهر مدینه پر شده از عطر و بوی تو
دیوانه ی تو هر که شده سر به راه شد
مجنون شدم که سر بگذارم به کوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اسلام را هر جور می شد یاوری کردی
همراه پیغمبر شدی و رهبری کردی
مهرت نه تنها در دل پیغمبر افتاده
بلکه تو حتی از خدا هم دلبری کردی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ز هر طرف مه رخساره ات به جلوه گری ست
خموش باد نگاهی که ناظر دگری ست
دو صد مسیح نفس مانده واله و مبهوت
که در فضای شفاخانه ات عجب اثری ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تأثیر استغفار ، اوجِ باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفّار می بخشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نفس آخر کار دستم داد ای معبود من
بغض های من شده فریاد ای معبود من
ماه ، ماه رحمت است و عبد ، عبد رو سیاه
ناله ام را می کنم آزاد ای معبود من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که درد عشق را هرگز نمی فهمند عاقل ها
نه آدابی ، نه ترتیبی ، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیح المسائل ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
واژه واژه استقامت ، درد ، حسرت ، آه ، دست
رودخانه ، نیمه شب ، ماهی ، شهادت ، ماه ، دست
با تن سبز جوان هامان چه کردی ای زمین
آه چشم و آه پا و آه دست و آه دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند
سوختگان غمت ، با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید ، عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بی خبر از عالمند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست
در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه ی فریاد کردن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز برون آمده ماه از نقاب
بس کن و بیهوده متاب آفتاب
زهره ی زهرا قمر آورده باز
از همه شوریده تر آورده باز
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می آیم از رهى که خطرها در او گم است
از هفت منزلى که سفرها در او گم است
از لابه لاى آتش و خون جمع کرده ام
اوراق مقتلى که خبرها در او گم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از نگاهت یک گلستان رازقی حاصل شده
آیه ی دلدادگی در شأن تو نازل شده
موج ها از خنده ات گرم تلاطم می شوند
عشق تو انگیزه ی آرامش ساحل شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مستِ صهبای توام دل چه خراب است خراب
مستِ خُم علی ام چاره ی من هست شراب
می زند بوسه حسین بر لب سرخ اکبر
مست گردیده پدر از قدح و آن مِی ناب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رؤیت روی تو هر لحظه تماشا دارد
و حسین شوق تماشای تو آقا دارد
دیده سیمای پیمبر به رخِ چون ماهت
هر کسی که به جهان دیده ی بینا دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به دل طبع ترم میل توسل زده است
دل به دیوان دو چشم تو تفأل زده است
ای که باد از نفست راه وزیدن آموخت
فطرس از بال و پرت شوق پریدن آموخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من از نگاه تو امشب ستاره می خواهم
دوباره آمده ام چند باره می خواهم
کنار دفتر شعرم نشسته ام با تو
رسیده ام به غزل استعاره می خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب : قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّةً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را