ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میخانه چه غوغا شده ساقی که رسیده است
رنگ از رخ مستان ، همه از شوق پریده است
ساقی که اباالفضل شود مست زیاد است
مستان همه خوشحال که دلدار رسیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میخانه چه غوغا شده ساقی که رسیده است
رنگ از رخ مستان ، همه از شوق پریده است
ساقی که اباالفضل شود مست زیاد است
مستان همه خوشحال که دلدار رسیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم تو انگیزه ی طغیان صد دریا غزل
نذر یک نیمه نگاهت شور یک دنیا غزل
رو به ما دیوانگان دیوان لیلی باز شد
مو غزل ابرو غزل آن صورت زیبا غزل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نور تو گر نبود مسلمان نمی شدم
بر سفره ی کریم تو مهمان نمی شدم
لطف محمدی تو بر من مقام داد
ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیست جز دوری روی تو ملال دگری
در سرم غیر خیال تو خیال دگری
راه گم کرده ام ، ای راه بلد خسته شدم
بس که افتادم از این چاله به چال دگری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بس که شلاق به جان کمرش افتاده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز امشب بیقرار حضرت دلبر شدم
تشنه ی جام شرابِ ساقی کوثر شدم
یا علی گفتم صد و ده مرتبه ، دل تا نجف
پر کشید و بعد از آن هم زائر حیدر شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق
و باز می کند امشب زبان به مدحت عشق
کسی که شعر خودش را نگفته میداند
که هست از برکات وجود و رحمت عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هر چه جوشید علی بود ؛ علی بود و خدا
نمک سفره ی این طائفه را حیدر کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از جلوه ی جمال تو باران درست شد
از خشم تو ، جلال تو ، طوفان درست شد
ته مانده ی گِل تو شده ابتدای من
از خاک تو حقیقتِ انسان درست شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کجا مجلس مدح تو به پا مى گردد
اشک شوق از قفس دیده رها مى گردد
با شما مى شکفد غنچه اگر مى شکفد
یا که برگى اگر از شاخه جدا مى گردد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سفره ی احسانتان تا این که برپا می شود
لفظ شیعه با کرامات تو معنا می شود
در بساط واژه های ذهن خود دنبال عشق
هر چه می گردم فقط نام تو پیدا می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به من رساند نسیم سحر سلام علی
برهمنم که شدم چون عجم غلام علی
من ضعیف چگونه به شعر پردازم
کنار معجزه ی کامل کلام علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیای با حضور تو دنیای دیگری است
روز طلوع سبز تو فردای دیگری است
بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها
خاک زمین بهاری گل های دیگری است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برای شعله کشیدن شراره لازم نیست
برای روی تو دیدن نظاره لازم نیست
بیا به بال دعا پر کشیم تا کویش
که بهر دیدن او راه چاره لازم نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پدرم کرده دعا پیرغلامت بشوم
یا جوانمرگ ، شهیدِ سر راهت بشوم
مادرم خواسته از مادرتان بعد نماز
تا نفس هست فقط خرج عزایت بشوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده
در حجره ای که بسته درش محتضر شده
برگـشته رنگ و روش تنش تیر می کشد
وقتــی که زهــر بر بدنش کارگر شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله
ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله
ز آه آتشین و آب چشم و ناله جانسوز
بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست
طور سینای تو تصویرگر آینه هاست
کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را
بر سر سفره ی اکرام تو مانند گداست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است
همه جا پا به پای زینب رفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جانی به بدن هست ، ولی تاب و توان نیست
در گریه مقامی ست که در آه و فغان نیست
در مدح شما اشک روان کار زبان کرد
چون حرف تمام است نیازی به دهان نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حاصل جبر روزگارت بود
کم اگر دیده ای پیمبر را
کی فراموش میکنی بانو
خاطرات کبود مادر را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای مقامت فراتر از مریم
ای شکوهت رساتر از حوا
ام کلثوم خواهر زینب
عصمت الله دوم زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقت عشق است چشم تر بدهید
شمع ها مژده ی سحر بدهید
کار دل گیر یک نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صحبت از عاشقی و عشق جگر می خواهد
دم زدن از لب معشوق شِکر می خواهد
بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن
نظر حضرت حق ، همّت پَر می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود