ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سر بریدند ز فریاد تو گر هلهله ها
صبر کن جان مده که دادرسی می آید
سر خود را به روی دامن سبزش بگذار
" که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سر بریدند ز فریاد تو گر هلهله ها
صبر کن جان مده که دادرسی می آید
سر خود را به روی دامن سبزش بگذار
" که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من پیک عشق هستم و نامه بر حسین
اول فدایی حرم خواهر حسین
لب تشنه ام ولی نزنم لب به آب ها
سیراب می شوم فقط از ساغر حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوید وصل پدر را به کاروان می داد
به ماه ، ماه سر نیزه را نشان می داد
رقیه تولیت آستان رأس شریف
به ماه ، اذن زیارت در آسمان می داد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
نظاره ی تو ابوحمزه و زراره کشید
غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
سر مزار شما گنبد و مناره کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمر با غفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بد اقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد ، غافل شد و اغفال شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هر کجا شد حرف از بانو ، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده اش روح القدس ایجاد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رنگ سپید ؛ رنگ حنای سرت شده است
لب بسته ای و خون دلت ساغرت شده است
خطبه بخوان به رقص درآور کلام را
نهج البلاغه مشتری منبرت شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای این که حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از وقار عمه جان خود حجاب آموخته
او مؤدب بودنش را از رباب آموخته
با دو دست بسته تا شامات را یکسر گرفت
رزم را از فاطمه از بوتراب آموخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چقدر با شعف و تاب و تب شهید شدند
برای دختر شاه عرب شهید شدند
برای حفظ حرم سینه را سپر کردند
شبیه عابس و حر و وهب شهید شدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سری به نیزه شد و آفتاب را گریاند
نبی و فاطمه و بوتراب را گریاند
صدای مویه ی زلفش که دست باد افتاد
چقدر حضرت ختمی مآب را گریاند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه با وقار از آن ازدحام برمی گشت
نبرد تن به تنش شد تمام برمی گشت
عموی کوچک سادات ؛ حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام برمی گشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مظلب
گرفته اند اجازه دم اذان با هم
بنا شده که فدایش کنند جان با هم
میان معرکه چون ذوالفقار می مانند
اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اعتنا کن بر دو چشمان تر من بیشتر
بر نگاه و التماس آخر من بیشتر
التماست کرد آن شب ، پای در ، وقت وداع
از پر مرغابیان بال و پر من بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد
ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه ی کوثر درست کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زمان مدح تو شد ای ملیکه ی مکه
برای مدحت تو آیه ها به صف شده اند
غزل برای تو چون کم سروده ام حالا
برای شعر تو آرایه ها به صف شده اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش ! نیت و مقصود من الهی نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و با روی تو سحر کردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جمعه شد تا باز جای خالی تو حس شود
تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود
آفتاب پشت ابرم ! نام تو دارم به لب
خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیوان شاعران همه از عشق دم زدند
یعنی برای شرح نگاهش قلم زدند
بدکاره هم به یُمن سجودش انابه کرد
بعدش غزل غزل همه حرف از صنم زدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم هایش همه را یاد خدا می انداخت
لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت
پا برهنه همه بر بُشر شدن مشتاقیم
نظری کاش که بر ما ، گذرا می انداخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کبوتر دل من بی قرار می چرخد
به دور گنبد آن شهریار می چرخد
کسی کنار من انگار یا علی دَم داد
دوباره روی لبم نام یار می چرخد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باده را تا آخرش سر می کشم
آسمانی می شوم پر می کشم
نعره ی مستانه دارم در گلو
مست کردم تا بیابم آبرو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند
به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند
هنوز بردن نامت کمال بی ادبی است
به لفظ "حضرت آقا" تو را صدا بکنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکست بال و پرش آسمان تکان می خورد
ز درد روی تنش ، رنگ ارغوان می خورد
میان بستر خود او ز درد می پیچید
گره به کار اهالی آسمان می خورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگاه آسیه ها محو در قداست اوست
حیا، ادب شده ی مکتب نجابت اوست
به شأن و رتبه ی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه گره گشای تو هفتاد و پنج روز
رفتن شده بنای تو هفتاد و پنج روز
روح الامین برای تو روضه می آورد
این خانه شد حرای تو هفتاد و پنج روز
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بین روضه می شود حس چون حضور فاطمه
بیت الاحزان است هیأت یا که طور فاطمه
ساده و خلوت ولی خیر کثیر عالم است
روضه های خانگی و جمع و جور فاطمه