ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند
حوریان کِل می کشند و خاکیان کف می زنند
شیر عاشق کش ! کدام آهو دلت را برده است ؟
تیغ مرحب جو ! کدام ابرو دلت را برده است ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه ی خیبر
برکند به یک حمله و بگشود علی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر تو را نداشتم ، بدان خدا نداشتم
آری خدا نداشتم ، اگر تو را نداشتم
نبود اگر کرامتت ، نبود اگر طبابتت
هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرا گر خاک راه دُلدُلت نقش جبین باشد
کلاه دولتم افتاده بر عرش برین باشد
به چشم تشنگان ، جلوه بجوش از چشمه ى احسان
که چون دریا هزاران گوهرت در آستین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد مرا طبیب علی و دوا علی ست
دارالشفاست شهر نجف چون شفا علی ست
بیش از هزار راه به الله می رسد
در هر هزار راه ولی رهنما علی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چیزی به جز نامت برای ما سند نیست
جز حرف عاشق هیچ چیزی مستند نیست
این خانه لو رفته ست در جمع گدایان
اینجا کسى که دست خالى می رود نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس تو را نداشت لیاقت نداشته ست
هر کس نشد فدات ، سعادت نداشته ست
در چشم اهل معرفت از خار کمتر است
هر کس که رنگ و بوی ولایت نداشته ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل که با حال و هوای تو هوایی باشد
مقصد راه قرار است رهایی باشد
دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد
عاشقت فرق ندارد که کجایی باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای پیشـوای اهل کرم یا علی مدد
ای ناخدای کشتی غم یا علی مدد
با خط ثلث و آب طلا نقش کرده اند
بر طاق عرش ، قبلِ عدم ، یا علی مدد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام
عهد، تنها با امیر مُلکِ دل ها بسته ام
ذرّه ای خاکم که دارد وسعتی در حدّ دشت
قطره ای ناچیزم و خود را به دریا بسته ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به کجا برم سر خام خود که به شعله ای بخرد مرا
به کجا کشم لب خام خود که به عالمی ببرد مرا
به خدا که او نرود ز دل به فسون مردم منفعل
نرود برون همه ز آب و گل ، چه کُشد مرا چه کِشد مرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزگارم با غلامى على سر می شود
هر که را دیدم على را دیده نوکر می شود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عاشق اگر چه شانه به گیسو نمی زند
بهر نیاز پَرسه به هر سو نمی زند
عمری است در خیال قدم رنجه ی علی
با اشکِ چشم ، آب به هر گونه می زند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم
یاد من دادند از اوّل که در وقت نیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آتش نمرود را در دَم گلستان می کند
حلقه ی انگشترش کار سلیمان می کند
میثم تمّار را با دار اُنسش می دهد
آن امامی کز نگاهی خَلقِ سلمان می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر بار ، حرفِ من ، سر منبر به او رسید
الفاظ مستی آور نوکر به او رسید
دیوانه تا سحر دم میخانه پرسه زد
تا جام های باده ی کوثر به او رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
افلاکیان برای علی نوحه می کنند
در مجلس عزای علی نوحه می کنند
بر رنگ زرد صورت او ضجّه می زنند
بر سُرخیِ حنای علی نوحه می کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید
بر من این دوریِ آقام گران می آید
همه جا جار زدم صاحبمان می آید
ای اجل صبر کن امّید جهان می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اعتنا کن بر دو چشمان تر من بیشتر
بر نگاه و التماس آخر من بیشتر
التماست کرد آن شب ، پای در ، وقت وداع
از پر مرغابیان بال و پر من بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چاه ها بوی مناجات امیر آوردند
بـغض ها خاطره از ظهر غدیر آوردند
ناله ی " قَد قُتِلَ العشق" به عالم می ریخت
عرش را در دلِ محراب به زیر آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پسر شهید اگر شد ، پدر طلبکار است
ز روزگار علی یک پسر طلب کار است
پس از گذشتن نه سال در بدهکاری
سی و سه سال علی ، همسفر طلب کار است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی
ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟
هرجا که می رویم ، آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد
فرقش نه ... رکن دین پیمبر شکسته شد
حالا که نیست فاطمه اش سر ، شکسته شد
تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد ؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا ! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت ، علی !
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می خواستی معنا کنی آیات قرآن را
روشن کنی راه کمال روح انسان را
در انزوای جهل ماندی تا به رسم صبر
از انزوا درآوری آیین خوبان را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ولی نعمت من ، دلبر و دلدار علی
می زند هر نفسم نام تو را جار علی
هیچ کس جز تو مرا نیست خریدار علی
کمکم کن بشوم میثم تمار علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگرقرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود