ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشـب بـه مـلایک خبری تازه رسیده
لبخنـد نجـات از نـفس صبـح دمیـده
شیطان عوض جامه دل خویش دریده
اوصـاف خـدا از دهـن بت که شنیده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه مجذوب یک خبر بودند
بی قرار پیامبر بودند
همه در انتظار لحظۀ ناب
جذب اخبار معتبر بودند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ز شرق بادی اشراق با چه زیبایی
کسی برای ترنم بهانه آورده
دوباره حضرت روح الامین مدد فرمود
برای مستی تازه ترانه آورده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میل باران، تب رطب داریم
صد و ده کوزه می به لب داریم
از گریبان پاره مان پیداست
از همه بیشتر طرب داریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سالها بی تو درختان زمین بار نداشت
باغ با پنجره ای وعده ی دیدار نداشت
رود می رفت و فقط حسرت دریا می خورد
باد می آمد و رنگ رخ گلزار نداشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها
هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
شد دشمن تو معترف انگار خداوند
در گوش تو گفته همه اسرار جهان را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد خدا هـــوای تو را طور دیگری
از آدمـــی سری،به خـدا طور دیگری
در بین خلق خنده نمـــی رفت از لبت
گریه کــن سحر!، به خفا طور دیگری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سایه سار لطف شما پا گرفته ایم
شکر خدا کنار شما جا گرفته ایم
از سائلان هر شبه کویتان شدیم
این درس را ز عالم بالا گرفته ایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی غزل بخوانم و گاهی غزل شوم
گاهی به تکه پاره ای از دل بدل شوم
گاهی که صحبت از لب لعل تو می کنم
انگار که تعارف جامی عسل شوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق
دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق
فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب
مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دُردی کِش بلای توام یا محمّدا
دیوانه ی ولای توام یا محمّدا
گویند هر که را تو بخواهی بلا دهی
مستانه ی بلای توام یا محمّدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون از افق برآید انوار صبح صادق
در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق
شد موسم بهاران پر لاله کوهساران
بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زمین به لرزه در آمد، شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود
در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسندنشین کرسی تدریس علم ها
شایسته ی صفات حکیم وعلیم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم تا وا می کنی چشم و چراغش می شوی
مثل گل می خندی و شب بوی باغش می شوی
شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می شوی
می رسی از راه و پایان فراقش می شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی کنار اسم خودت "لا" گذاشتی
قبلش هزار مرتبه "الّا" گذاشتی
هر چیز را به غیر خودت نفی کرده ای
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دور ، دور قدرت قابیل بود
کار و کسب عاشقی تعطیل بود
دشنه ی شرک و پلیدی تشنه
خون سرخ و پاک اسماعیل بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
پرواز کرده دور سرت مرغ بام علم
برپا به پای کرسی دَرست قیام علم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شدم به صحبت شب های ارغوانی خوش
چنان که چای شد از رنگ زعفرانی خوش
بلای جان منی و خریدمت یک جا
رقیب تا شود از این بلای جانی خوش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
توفیق نصیبم شده از یار بخوانم
مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم
خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی
تا روز جزا زیر لوای تو بمانم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
کعبه خودش میان جماعت به صف نشست
آمد امام قبله و وقت نماز شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا آستان احسانت
که غرق نور اجابت کنی دقایق را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای اهل جهان گوش به فرمان محمّد
این پنج کتب آمـده در شـأن محمّد
خواهید که در دامـن بیگانـه نیفتید
آرید همـه دسـت بـه دامـان محمّد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در کوه انعکاس خودت را شنیدهای
در سعیها صفای دلت را دویدهای
افسانه بود قبل تو رویای عاشقان
تو پای عشق را به حقیقت کشیدهای