خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت حضرت امام جواد علیه السلام» ثبت شده است

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


با چه توجیهی مداد از هم نریخت ؟

هر قَدَر توضیح داد از هم نریخت

با وجودی که گذشت از جسم تو

از چه خاک و ابر و باد از هم نریخت ؟

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خاکستر وجود مرا می دهد به باد

سنگینی عزای تو یا حضرت جواد

تشنه ، میان خانه ی خود دست و پا زدی

یک جرعه آب ، همسر تو ، دست تو نداد

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در این آشفته حالی در دل حجره قدم می زد

و تاریخ این سِری داغ عظیمی را رقم می زد

خدا باید تو را مدحت کند ، این کار شاعر نیست

چرا که دست و پا بسته ز تو شاعر قلم می زد

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


میان هلهله سینه مجال آه نداشت

برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت

درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش

شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده

غم را میان سینه ام تکثیر کرده

غربت میان شهر ، جای خود بماند

غربت در این خانه دلم را پیر کرده

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ماه باشی ، روز و شب در آسمان باشی اگر

لحظه لحظه ، روشنی بخش جهان باشی اگر

روضه ات یکجور دیگر می شود ، در حجره ات

خود ولیِّ عهد سلطان زمان باشی اگر

مسافر کربلا

005 

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود

اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه هات هیچ مدارا نمی شود

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای حجره ات غریب ترین جای این جهان

در قتلگاهت .... آه ... کسی نیست روضه خوان

جز مادری جوان که ز جان آه می کشد

هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از من گرفته همسر من خورد و خواب را

زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را

وای از عِناد دختر مأمون که از جفا

مسموم کرده زاده ی خیرالمآب را

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از دل حجره ی تاریک که بسته است درش

می رسد ناله ای و دل شده خون از اثرش

چیست ؟ این ناله ی سوزنده و از سینه ی کیست ؟

صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


میان حجره چنان ناله از جفا می زد

که سوز ناله اش ، آتش به ما سوا می زد

به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شِکوه نداشت

و لیک داد ، ز بیداد آشنا می زد

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از بس که پای تا سرم آتش گرفت و سوخت

شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت

آتش ز جان سوخته ام شعله می کشد

از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تکان گریه ی سختی به شانه ها دادی

بهانه دست جگرهای چشم ما دادی

اجازه داد نگاهت که عاشقت باشم

جواز نوکری امشب مرا دادی 

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی که اگر بود می شکست

وقتی که بال می زدی و پر نداشتی

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عده‌ ای بی سر و پا دور و برش خندیدند 

پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند  

مادری بود و جوان‌ مرگ شد و آخر کار 

همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند 

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود

چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود

زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید

شکوه ی سرخَت اگر سوی خراسان نرود

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دشمنانت یک طرف ، آن آشنا از یک طرف

بی وفایی یک طرف ، زهرِ جفا از یک طرف

کلِ عالم خون بگرید در عزای تو کم است

ارضیان از یک طرف ، اهلِ سما از یک طرف

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند

جگرت سوخت و این ؛ قلب رضا را سوزاند 

پشت این حجره ی در بسته چه گفتی تو مگر

که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دست و دل باز از سر و رویش مشخص می شود

یک جواد از خلق و از خویش مشخص می شود

دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند

از دل حساس و حق گویش مشخص می شود

مسافر کربلا
003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


این ها به جای این که برایت دعا کنند

کف می زنند تا نفست را فدا کنند

هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند

تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تشنه ی آب و عاطفه هستی

از نگاهت فرات می ریزد

از صدایِ گرفته ات پیداست

عطش از ناله هات می ریزد

 

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما