خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۸۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدرضا طاهری» ثبت شده است

108

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از عــــرش ...  از میــــــــان حسینـیـه خــــدا

آمـــد صــــدای نالـــه  «حـی علــی العـزا»

جمــــع ملائکـه همـــه گریــــان شـدند و بعد

گفـتنـد تسـلـیــت همـــه بر ســـــاحت خــدا

مسافر کربلا

107

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز

جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز

مرا ببخش مرا چون که خوب می دانم

که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز

مسافر کربلا

105

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


  تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سرِ توست  

معنى مکتب تفویض، على اکبر توست  

اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى

این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست  

مسافر کربلا

104

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خوشا از دل نم اشکی فشاندن

به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن

زبان را زخمه فریاد کردن

مسافر کربلا

103

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دل دست ما که نیست، اسیر شما شده

از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...

خواب و قرار را دگر از دست داده است

ذکرش مدام کرب و بلا، کربلا شده

مسافر کربلا

حسین10

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):


ضربت چوب و گل چیده کجا

بزم عیش و سر ببریده کجا

طعنه و زینب غمدیده کجا

خیزران و لب خشکیده کجا

مسافر کربلا

حسین1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من

یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من

یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم

یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من

مسافر کربلا

حسین

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چقدر خاطره مانده به روی پیرهنت

فضای دشت شده پر ز بوی پیرهنت

چقدر جاذبه دارد حوالی گودال

چقدر نیزه شده خیره سوی پیرهنت

مسافر کربلا

113

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 گره باز شد از ابرویش

نیزه ای بوسه زد به پهلویش

دست بر جای زخم نیزه گرفت

ناگهان دید زخم بازویش

مسافر کربلا

99

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ذوالجناح آمده پا تا به سرش خونین است

اشک می ریزد و چشمان ترش خونین است

ذوالجناح آمده سر را به زمین می کوبد

همه ی دشت میان نظرش خونین است

مسافر کربلا

97

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


اینک حسین است و شب راز و نیازش

روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش

آوای قــرآنش ز قــرآن می‌بَـرد دل

بگذشته از جان و زجانان می‌بـرد دل

مسافر کربلا

95

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عطش افتاده به جانم جگرم می سوزد

هستی ام ز آتش غم ها به برم می سوزد

در من از سوز عطش تاب سخن گفتن نیست

دهنم خشک و دلم خون، جگرم می سوزد

مسافر کربلا

92

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مهربونه حسین، عشقمونه حسین

بال و پر وا کنیین آسمونه حسین

جمع بشین عاشقا، دور اربابمون

با همه مثل حر مهربونه حسین

مسافر کربلا

91

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

دستان باد موی تو را شانه می کند

خون بر دل پیاله و پیمانه می کند

از داغ جانگداز جبین شکسته ات

زخمی عمیق بر جگرم خانه می کند

مسافر کربلا

حسین90

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط

گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط

باریده بود عشق به صحرا و می وزید

عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط

مسافر کربلا

حسین9

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نایِ نی تر شد از فغان افتاد

گوشه ای جام شوکران افتاد

روضه ات را جگر نمی فهمد

ردِ اشکم به استخوان افتاد

مسافر کربلا


حسین89

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم

واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم

من می دونم چه کاره ام، من می دونم که روسیام

امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام

مسافر کربلا


حسین88

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی

سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

مسافر کربلا

حسین86

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


پیکر قرآن، نشان تیرهاست

آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست

جسم پاک یوسفی در خون و خاک

مثل قلب پیر کنعان، چاک چاک

مسافر کربلا

حسین85

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مصیبت، طاقتش را سر می آورد

که با خود یک دل پرپر می آورد

از آن تن های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می آورد

مسافر کربلا

حسین84

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است

تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است

غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟!

که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است

مسافر کربلا

حسین82

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

"به ذکر و زمزمه چاووش سر به دارانش

مسافر کربلا

حسین80

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شب هم به حیرت از تو و این خطّ سِیر شد

آمد کسی به خیمه‌ی نورت «زُهیر» شد

مردی میان مسجد خود نرد عشق باخت

شد خطبه‌ی حماسه و نامش «بُریر» شد

مسافر کربلا

حسین77

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نشسته‌ام که بخوانم غزل غزل او را

و مثنوی بسرایم نگاه آهو را

من از تبسم یک گل به شور می‌آیم

و از حوالی آن شهر دور می‌آیم

مسافر کربلا

حسین74

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نگاه دشت خیره سوی نیزه

چه غوغایی شده پهلوی نیزه

فدای چشم های بیقرارت

نگاهی کن به من از روی نیزه

مسافر کربلا

حسین73

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


دوش قرص مه روی تو به یادم آمد

طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

می گذشت از در مسجد نفس آلوده خسی

گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

مسافر کربلا

حسین6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

مسافر کربلا

حسین57

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر نی فغان نای تو را در می آورد

آوای ربنای تو را در می آورد

با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار

دارد لباس های تو را در می آورد

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما