ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از خود فرار کردم و لا یُمکنالفِرار
امشب دوباره آمدهام بر سر قرار
رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم
من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی تو بهار ما همان فصل خزان است
باد بهاری شعله ی آتشفشان است
در جاده ایم و پای رفتن را نداریم
بار فراق تو به دوش ما گران است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دل سرد مدینه قلب حیدر داغ شد
در میان شعله ها آیات کوثر داغ شد
از شرار دشمنی مردم بی چشم و رو
خانه آل پیمبر داغ شد در داغ شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل نسیم آمدنت ناگهانی است
مثل شمیم یاس، حضور تو آنی است
مثل بهار در همه جا پخش می شود
اخبار سبز صبح ظهورت جهانی است