ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسّی از عشق فراتر متولّد شده است
نور در قالب اَختر متولد شده است
جبرئیل آیه ی تطهیر نخواند عجب است
ماه بانوی مُطهّر متولّد شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسّی از عشق فراتر متولّد شده است
نور در قالب اَختر متولد شده است
جبرئیل آیه ی تطهیر نخواند عجب است
ماه بانوی مُطهّر متولّد شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل خماری که شدیدا در پی باده ست
پای قلم دنبال مدحش راه افتادهست
شهر مدینه مملو از باران رحمت شد
همچون حسین انگار قلب آسمان شاد است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گناه ، پشت گناه و گناه ، پشت گناه
چه توبه ای ؟! که فقط هست آه ، پشت گناه
جوانی است زمان رسیدن به خدا
جوانی ام همه اش شد تباه ، پشت گناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خانه ای که سر در آن جای چوب پرچم است
چارچوبش تکیه گاه بانویی قامت خم است
هم چو سلمان اندرونی رفتن این خانه ها
رزق هر کس نیست حرف محرم و نامحرم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ردیف همه ی قافیه ها چشمانت
کعبه و زمزم و میقات و منا چشمانت
واژه ها پای ضریح کرمت معتکفند
تا که آغاز کند شعر مرا چشمانت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما را گاه گاهی باده می ریزد به هم
گاه گاهی تربت سجاده می ریزد به هم
هر کجایی می رسم می گویم از آقایی اش
عالمی را عبد نوکر زاده می ریزد به هم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جز رحمت چشمان تو ، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب ، از دریا چه می خواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حق ، تو را تنها نه بر پیغمبری مبعوث کرد
در حقیقت بهر دل ها دلبری مبعوث کرد
پرتو حُسن تو در بازار گرم دلبری
یوسفان را در لباس مشتری مبعوث کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل شمع است ولی سوختنش پیدا نیست
یا چو پروانه ! ولی پر زدنش پیدا نیست
پایش از این طرف افتاده سرش از آن سو
حرفم این است چرا حجم تنش پیدا نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قیاسی ساده می بندم امامی با پیمبر را
غم موسی بن عمران و غم موسی بن جعفر را
دوتا موسی که هر دو رهبری کردند در عالم
یکی قوم مسلمان را و آن یک قوم کافر را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺷﮑﻢ ﺣﺎﻝ ﭼﺸﻤﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﺳﻬﻢ ﺩﻝ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﯾﻦ ﭼﺮﺥ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ
ﻣﻄﻤﻮﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺧﻤﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست
آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست
در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد
با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود با نام تو تغییر در تقدیر داد
می شود تقدیر را با نام تو تغییر داد
هر که از تو حاجتی گیرد به قدر معرفت
هر که را آیینه در حد خودش تصویر داد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر
در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر
تا بر لبم گل می کند " باب الحوائج "
بانی احسان می شود موسی بن جعفر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید
اما نمی دانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید
وَاجعل مِن اَهلی خواند و هارون را ، موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدم تا که از این وضع نجاتم بدهی
از عذابت برَهانی و براتم بدهی
تو غنی هستی و من از همه محتاج ترم
مستحق نیستم آیا که زکاتم بدهی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به میدان می فرستد مادری شیر شجاعش را
به جا آورده باشد بلکه تکلیف دفاعش را
وداع کربلا را بعد از این حس می کند بهتر
به خاطر بسپُرد چون لحظه ی سخت وداعش را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به نام حضرت خورشید آسمان حرم
به نام عزت جاوید آستان حرم
به نام غیرت ناب مدافعان حرم
قلم برای نوشتن نگاه می خواهد
بیان حادثه ها انشراح می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته ی آرام وزیده
ای روضه ترین شعر غم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن که در دفترم از عشق ، غزل ریخته است
باده در جام من از صبح ازل ریخته است
کام این شعر به شیرینی شکّر شده است
بس که از گوشه ی لب هاش عسل ریخته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در دل بیت الحرام انگار غوغایی شده
کعبه بعد از قرن ها اکنون تماشایی شده
خلوت انس خدا با حیدرش برپا شد و
کار میکائل اینجا مجلس آرایی شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم حق ، بسم محمد ، بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
" گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می دمد خورشید از چاک گریبان نجف "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه و خورشید نمک گیر نگاهت هستند
عرشیان معتکف چشم سیاهت هستند
کهکشان ها ز غبار سر راهت هستند
هر دو عالم همه در خیل سپاهت هستند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف
کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است ، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نرسد اگر به على کسى ، به کجا رود ؟ به کجا رسد ؟
به خدا قسم که اگر کسى ، به على رسد ، به خدا رسد
سوى انبیا ، سوى اولیا ، ز طریق حب و ولا بیا
که به جایى ار برسد کسى ، ز طریق حب و ولا رسد