ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را نوشته اند غبار مسیرتان
بی تاب های جلوه ی ماه منیرتان
بانو شما کریمه ای و ما هم از ازل
هستیم تا قیام قیامت فقیرتان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را نوشته اند غبار مسیرتان
بی تاب های جلوه ی ماه منیرتان
بانو شما کریمه ای و ما هم از ازل
هستیم تا قیام قیامت فقیرتان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است "
جانم فدای گنبد زردش که سال هاست
خورشید از تشعشع نورش ، منّور است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده ام به نفس های آخرم دیگر
که دست های خزان کرده پرپرم دیگر
میان سینه ی خود قلب پرپری دارم
نه سایه ی پدری نه برادری دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در کنار تو همه حال توسّل دارند
شاعران در حرمت حسّ تغزّل دارند
هر چه بالا بروند از نظر سیر و سلوک
بی نگاهت عرفا ، باز تنزّل دارند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسال عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام
تا که پر نور شود این دل خاکستری ام
همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من
رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی کنار نوح در کشتی نشستم
همراه ابراهیم گفتم حق پرستم
موسی که آمد رود طغیان کرد اما
وقتی عصا زد ، از فراز نیل جستم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جان می دهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را سری ست گرم هوای تو یا حسین
آن هم سری که گشته فدای تو یا حسین
با این که عافیت طلبی در مرام ماست
ما راست اشتـیاق بلای تو یا حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هر چه که بودم مرا خرید
مانند " جون "قبل محرم شدم غلام
مانند "عون " بعد محرم مرا خرید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا یاد من دادید رسم سوختن را
دیگر نمی بینم به جز شادی ، مِحَن را
تا دفعه ای همسفره ی یعقوب باشم
هرگز نکردم ترک این بیت الحَزَن را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که گفت حضرت حیدر خدای اوست
افتد خلیل سا چو در آتش سزای اوست
آن سان که خون تاک فقط گردن من است
خون من از طلوع ازل پایِ پای اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای شهر شهریار زمین و زمان ، نجف
ای بامکان ولی شرف لامکان ، نجف
از آب و خاک توست ، گل ما سرشته شد
ای زادگاه مادری مؤمنان ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای سامره ات قبله ی دل کعبه ی جان ها
ای سفره ی احسان تو پیوسته جهان ها
ای عبد خداوند و خداوندِ زمان ها
ای پایه ی قدر و شرفت فوق مکان ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر که می خواهد که در سرها سری پیدا کند
پیش تو باید مدال نوکری پیدا کند
یک حسن بس بود در این خانواده که خدا
خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد
بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد
هوای سامره گلپوش از عطر نفس هایش
گل ایمان شکوفا شد امام عسکری آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید ، به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای محو تماشای تو چشمان پری ها
از رایحه ات مست تمام سحری ها
خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
محصول غم عشق تو شد خون جگری ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گل از گلم وا می شود در هر شب جمعه
غم از دلم پا می شود در هر شب جمعه
گل های اشکم با سلام گریه داری باز
تقدیم آقا می شود در هر شب جمعه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا میان روضه ات ما را مکان دادی حسین
دست ما گریه کنان برگ امان دادی حسین
تو نوشتی خواهرت هم پای آن را مُهر کرد
اشک دادی و به ما سود کلان دادی حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای غربت مجسم تاریخ یا علی
دلبسته ی ولای توام مرتضی علی
غیر از خدایی اش که نداده به کس تویی
آیینه ی تمام نمای خدا علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر قرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کاش که آه دلم این بار بگیرد
من منتظرم دست مرا یار بگیرد
تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد
درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم : " دوستت دارم ... " گذشتم
عشق است و عاشق هر چه دارد نذرِ عشق است
از مادرم ، دار و ندارم هم گذشتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساقی امشب غزلی ناب در این خُم دارد
جاده ی عشق تمایل به سوی قم دارد
حسرت از سینه ی لبریز غمم رفت و کنون
شوق در خاطر بی تاب ، ترنم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد
توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
بر زمین ریخت هر آن باده که در خُم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد عمری نوکری در حسرتم دیدار را
کار را ول کرده ام چسبیده ام دلدار را
من غلامی می کنم او خوب شاهی می کند
حق نگیرد از من این ارباب و این دربار را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در آستان تو حس کرده ام محبّت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمت را
خداست شاهد عرضم که در حرم چه قدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوده ای از ابتدا ، در همه ی ماسوا
پلک که بر هم زدی ، کون و مکان شد بنا
از دم تو آدمی ، خلق شد و کردگار
رو به رخت کرد و گفت : دست خدا ، مرحبا