من جابر پیر توأم، ای دوست نگاهی جز تربت پاک تو، مرا نیست پناهی آرند همه بر شهدا، لاله و من هم باشد، گلم از سوز جگر، شعله ی آهی
من جابر پیر توأم، ای دوست نگاهی جز تربت پاک تو، مرا نیست پناهی آرند همه بر شهدا، لاله و من هم باشد، گلم از سوز جگر، شعله ی آهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل من نمی دهم به به سرور بهشت این غم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم اگردعاکند، بى تو دعا نمى شود
مسیح اگر دوا دهد، بى تو دوا نمى شود
اگر جدایى افتد میان جسم وجان من
قسم به جان تودلم، از تو جدا نمى شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و جدا شدن ازکوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل تویی و دل ز هر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به قلاده نفس گشتم اسیر شدم زار و شرمنده و سر به زیر تهی دستم و بی نوا و فقیر مرا کس نخواند ذلیل و حقیر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش
آوای قــرآنش ز قــرآن میبَـرد دل
بگذشته از جان و زجانان میبـرد دل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درود بر تن عریان سید الشهدا
سلام بر لب عطشان سید الشهدا
ز نوک نیزه شده ملک بی حدود خدا
پر از تلاوت قرآن سیدالشهدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیکر قرآن، نشان تیرهاست
آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست
جسم پاک یوسفی در خون و خاک
مثل قلب پیر کنعان، چاک چاک
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسیجیان همه در راه حق قیام کنید
به جسم بیسر مولای خود سلام کنید
همه به جانب گودال قتلگاه روید
به آیههای به خون شسته احترام کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سید و سـالار تمام شهدایی حسین!
با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین!
تشنه لبی؛ تشنهلب کرب و بلایی حسین!
با بدن بیسـر خـود شافـع مایی حسین!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کوفیان! من پسر فاطمه؛ مصباح هدایم
پسر خون خدا، خون خدا، خون خدایم
گُهر بحر نبوت، ثمر نخل ولایت
سومین حجت و پنجم نفر از آل کسایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گمان مدار برادر! که سد راه تو هستم
تو شهریار جهانی و من سپاه تو هستم
به جان مادرمان تا که جان بود به تن من
شریک درد و غم و سوز و اشک و آه تو هستم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کعبه محروم شد ز دیدارت
یـابـن زهـرا خدا نگهدارت
کربـلا مـیروی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای منتظرْ اجابت من بر دعای تو
دل برده از تمامی عالم صدای تو
من خالق تو هستم و تو عبد پاک من
تو کشته ی من هستی و من خون بهای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بدم، مرا بـه پیمبـر ببخش یـا الله!
به اشک دیـدۀ حیدر ببخش یا الله!
تمام دار و نـدارم محبت زهراست
مرا بـه سـورۀ کوثـر ببخش یا الله!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شگفتا! صوت قرآنت به پا کرده است غوغایی
زهی لبهای جان بخشت، چه دندانهای زیبایی
چرا لب هات مانند دو چوب خشک، خشکیده
تو که جاریست از چشمت میان تشت، دریایی؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیشانی و سنگ لب بام است این جا
رقص و کف و تبریک و دشنام است این جا
شهر اسارت، شهر سرهای بریده
روزش چو شب بادا سیه؛ شام است این جا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظه ی باران
نرسیده است ؟ به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و هنوزم که هنوز است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خزان شدیم خدایا ، بهار ما نرسید
قراربخش دل بی قرار ما نرسید
دوباره یک شب جمعه سحر شد امّا ، آه
دعای مردم شب زنده دار ما نرسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در انتظار تو چشمم پر آب شد شب سوم
نیامدی جگر من کباب شد شب سوم
اگر غلط نکنم هر دومان بناست بسوزیم
دلم ز داغ عظیمی مذاب شد شب سوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کسی دارد نگاه یک نفر را پشت سر
زودتر باید بیندازد سفر را پشت سر
جنگ جویان جهان شمشیر دارند و شما
صلح جویی چون که می بندی سپر را پشت سر