ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده وقت علی گفتن ، سرِ دیوانه آوردم
لبم را سوی این باده چه بی صبرانه آوردم
اگر میزان علی باشد ، عمل هرگز ندارم من
فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده وقت علی گفتن ، سرِ دیوانه آوردم
لبم را سوی این باده چه بی صبرانه آوردم
اگر میزان علی باشد ، عمل هرگز ندارم من
فقط بارِ محبت را به روی شانه آوردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا
می شود دل ، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت ، از تنور سامرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده
غربت میان شهر ، جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جام ها بی تاب از رزقِ شراب و باده اند
صحن ها بهر حضور سائلان آماده اند
با امید وصلِ این جنت تقلا می کنند
ذره هایی که میان راه ، بین جاده اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه
منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عاشق اگر چه شانه به گیسو نمی زند
بهر نیاز پَرسه به هر سو نمی زند
عمری است در خیال قدم رنجه ی علی
با اشکِ چشم ، آب به هر گونه می زند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بنده ی رب رحیم آقا حسن جان
یا مَن یُسَمّیٰ بالکریم آقا حسن جان
تنها صراط مستقیم آقا حسن جان
ارباب مایی از قدیم آقا حسن جان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ره به سوی تو به جز خوف و رجا نیست که نیست
توشه ی عبد به جز اشک و دعا نیست که نیست
دعوت از اهل گنه شد که بیایید همه
بهتر از این خبری بر فقرا نیست که نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید که از زمین و زمان دلبری کنی
نامت نهاده اند علی ، سروری کنی
پروانه ی دلم به تمنای شعله ات
بالش گشوده است که خاکستری کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السلام علیکَ یا اول
السلام علیکَ یا آخِر
السلام علیکَ یا باطن
السلام علیکَ یا ظاهِر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عباس عاشقی است که همتا نداشته
کس تاب درک عاشقی اش را نداشته
محرابِ ابروان ابالفضل قبله است
گیرم که شهر ، صحنِ مصلا نداشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با همین اشک سحر کار تکلم می شود
با وجود چشمه کِی حرف از تیمم می شود ؟
چشم های نیمه بازم را به لطف خود ببخش
اشکِ بیش از حد دلیل این تورم می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم
از عمر خود پرونده ای مختومه دارم
دردی شبیه مادر مظلومه دارم
امشب هوای دخترم معصومه دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قبل از سخن و هر عملی سینه دریده
حتی خود حق بهر علی سینه دریده
سر را نشکسته است ولی سینه دریده
امروز اگر ربّ جلی سینه دریده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا علی گفتم جنونم باز هم بسیار شد
نقطه بودم حب حیدر دور من پرگار شد
معصیت کردم ولی هر بار دستم را گرفت
اولش ستار شد ، بعدش خودش غفار شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که تاج مهر تو بر سر ندارد
از سجده ی گمراهیش سر بر ندارد
سرمایه ی عشق شما راه نجات است
بیچاره هر کس عشق تو در سر ندارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده ، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در پادگان غربتش ماندم ، از غصه آزادی نمی خواهم
وقتی حریمش رنگ غم دارد ، من رنگ آبادی نمی خواهم
گرچه کبوتر در قفس دائم ، فکر و خیالش روز آزادی است
من جلد صحن سامرا هستم ، از بند ؛ آزادی نمی خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است
آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است
نام تو اذن دخولم شده در ماه خدا
بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سنگ فیروزه ز نیشابور باشد بهتر است
با تو این ویرانِ دل ، معمور باشد بهتر است
حرفتان نور است و جایش در میان سینه است
هرچه این دل ، بیشتر پر نور باشد بهتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در بستر است این روزها
روزیم چشم تر است این روزها
مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آفرینش شد بنا تنها برای فاطمه
پس هزاران بار جان ما فدای فاطمه
هر که می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود
نیست راهی جز شود اول فنای فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد یک سوخته را سوخته ها می فهمند
روضه ی سخت مرا اهل سما می فهمند
نیست وصفی به جهان سخت تر از روضه ی من
سختی وصف غمم را شعرا می فهمند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السلام ای همه ی جلوه ی مادر زینب
فخر پیغمبری و زینت حیدر زینب
می نویسیم فقط نامِ شما را بانو
سطرِ اول ، سر هر برگه ی دفتر " زینب"
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما
عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما ، زلف رهایش با شما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!
بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در حریم نور جای مشعل و فانوس نیست
هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست
شکرِ حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست
واقعا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اول شعر که یا رب بشود خوب تر است
عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است
هر کسی در پی وصل است بگویید به او:
با توسل که مقرّب بشود خوب تر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره تشنه ی جام وصال آمده ام
به کیل خالی و دست سؤال آمده ام
شمیم وصل تو هیهات از سرم برود
خمار رایحه ی لا یزال آمده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟!
سیزده ساله ترین پیرِ جوانان آمده
بس که با هیبت رسیده من نفهمیدم دگر
یک تنه او آمده یا کل گردان آمده؟!