ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را در آورده از پا ، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری ؟ تا کی دل و بی قراری ؟
این خانه ها بی حضورت ، زندان زجر و شکنجه ست
شوقی به خواندن ندارد ، در این قفس ها ، قناری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را در آورده از پا ، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری ؟ تا کی دل و بی قراری ؟
این خانه ها بی حضورت ، زندان زجر و شکنجه ست
شوقی به خواندن ندارد ، در این قفس ها ، قناری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اسم اعظم زینب است
اوّلین ذکرم حسین و آخرین دَم زینب است
زینت شیر خداست
پس خدا هم زینتش قدر مُسلّم زینب است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه اشک آب است قدرش از گهر بالاتر است
نزد اهلش قیمتش از سیم و زر بالاتر است
زندگی کردیم اگر چه با ابوحمزه ، ولی
روضه خواندن از مناجات سحر بالاتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو خدا نیستی و کار تو سلمان سازی ست
مدح تو نزد خدا علّت قرآن سازی ست
از همان روز که در دام تو سلمان افتاد
همه ی همّت او صرف مسلمان سازی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسّی از عشق فراتر متولّد شده است
نور در قالب اَختر متولد شده است
جبرئیل آیه ی تطهیر نخواند عجب است
ماه بانوی مُطهّر متولّد شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حق ، تو را تنها نه بر پیغمبری مبعوث کرد
در حقیقت بهر دل ها دلبری مبعوث کرد
پرتو حُسن تو در بازار گرم دلبری
یوسفان را در لباس مشتری مبعوث کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل شمع است ولی سوختنش پیدا نیست
یا چو پروانه ! ولی پر زدنش پیدا نیست
پایش از این طرف افتاده سرش از آن سو
حرفم این است چرا حجم تنش پیدا نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به میدان می فرستد مادری شیر شجاعش را
به جا آورده باشد بلکه تکلیف دفاعش را
وداع کربلا را بعد از این حس می کند بهتر
به خاطر بسپُرد چون لحظه ی سخت وداعش را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن که در دفترم از عشق ، غزل ریخته است
باده در جام من از صبح ازل ریخته است
کام این شعر به شیرینی شکّر شده است
بس که از گوشه ی لب هاش عسل ریخته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در دل بیت الحرام انگار غوغایی شده
کعبه بعد از قرن ها اکنون تماشایی شده
خلوت انس خدا با حیدرش برپا شد و
کار میکائل اینجا مجلس آرایی شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آنان که خود دریای علم کیمیا هستند
وقتی کرامت می کنی قطعاً گدا هستند
این مُستجاب الدّعوه ها در آستان تو
از بس اجابت می کنی غرق دعا هستند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز میلاد تو وقتی روز مادر می شود
حسّ خوشحالی ما صدها برابر می شود
آن قَدَر روشن تجلّی می کنی ای نور محض
هم مکان هم لامکان از تو مُنّور می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به گیسوی کسی بستم ، سر زلف خیالم را
که شیرین می کند یادش ، دَم تحویل سالم را
فقیری دوره گردم ، مستمند أحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن که مرا به اشک غمش استحاله کرد
دل را به فیض خون جگر دشت لاله کرد
با سر سپرده هاش مرا هم پیاله کرد
بر آستان خویش سرم را حواله کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نور پگاه احمد مختار ، فاطمه ست
پشت و پناه حیدر کرّار ، فاطمه ست
در آسمان چشم خدابینِ مرتضی
خورشید روز و ما شب تار فاطمه ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالمی در عالم معنا ، نجف
قطعه ای از جنّه المأوا ، نجف
بارگاه قدس قدّیس وجود
آستان عرشی مولا ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
" این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است "
جانم فدای گنبد زردش که سال هاست
خورشید از تشعشع نورش ، منّور است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در کنار تو همه حال توسّل دارند
شاعران در حرمت حسّ تغزّل دارند
هر چه بالا بروند از نظر سیر و سلوک
بی نگاهت عرفا ، باز تنزّل دارند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را سری ست گرم هوای تو یا حسین
آن هم سری که گشته فدای تو یا حسین
با این که عافیت طلبی در مرام ماست
ما راست اشتـیاق بلای تو یا حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا یاد من دادید رسم سوختن را
دیگر نمی بینم به جز شادی ، مِحَن را
تا دفعه ای همسفره ی یعقوب باشم
هرگز نکردم ترک این بیت الحَزَن را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای شهر شهریار زمین و زمان ، نجف
ای بامکان ولی شرف لامکان ، نجف
از آب و خاک توست ، گل ما سرشته شد
ای زادگاه مادری مؤمنان ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید ، به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گل از گلم وا می شود در هر شب جمعه
غم از دلم پا می شود در هر شب جمعه
گل های اشکم با سلام گریه داری باز
تقدیم آقا می شود در هر شب جمعه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر قرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در آستان تو حس کرده ام محبّت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمت را
خداست شاهد عرضم که در حرم چه قدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یار اگر وقت نیاز از یار خواهش می کند
بنده هم از خالق دادار خواهش می کند
رنگ خفّت را نخواهد دید هرگز ، مثل ما
هر کسی از حیدر کرّار خواهش می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خداوند از اضافی گل تو ساخت انسان را
و بر قلب تو نازل کرد یک شب کل قرآن را
تویی اصل اصول دین و ایمان دارم ای آقا
که معنا می کنند عشاق با مهر تو ایمان را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شبیه جام ، که دنبال باده آمده است
برای رفع عطش دل به جاده آمده است
دلی که اهل نظر می شوند تسلیمش
اراده کرده ای و بی اراده آمده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حسن یکی ست ، کس دیگری حسن نشود
کسی به غیر حسن ، جان " پنج تن " نشود
چه وقت صلح ، چه وقت قیام ، در هر حال
کسی به جز تو امام هُمام من نشود