خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۱۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیمه» ثبت شده است

حسین5

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


این همه راه دویدم ز پی دلدارم

 به امیدی که در این دشت برادر دارم

تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم

فکر همراهی با شمر دهد آزارم

مسافر کربلا

حسین49

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دردها هست، ولی فرصت گفتاری نیست 

عازمم قافله را قافله سالاری نیست 

بگذارید بمانم به برش یک امشب 

تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست 

مسافر کربلا

حسین48

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده

در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده

سر تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند

از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده

مسافر کربلا

حسین47

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار سری نیست که نیست

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

مسافر کربلا

حسین46

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بگذارید کنار بدنش گریه کنم

بر تن زخمیِ بی پیرهنش گریه کنم

تا که سر داشت نشد خون سرش پاک کنم

بگذارید به زخم بدنش گریه کنم

مسافر کربلا

حسین45

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را

امشب وداع هجرت فردا کنم تو را

جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان

با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را

مسافر کربلا

حسین44
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


همین ‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بی‌سر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
مسافر کربلا

 حسین43

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


امشب شهادت نامه‌ی عشّاق امضا می‌شود

فردا زخون عاشقان، این دشت، دریا می‌شود

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی

فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود

مسافر کربلا

حسین42

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سید و سـالار تمام شهدایی حسین!

با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین!

تشنه لبی؛ تشنه‌لب کرب‌ و بلایی حسین!

با بدن بی‌سـر خـود شافـع مایی حسین!

مسافر کربلا

حسین41

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند!

نفس روضه بریده ست خدا رحم کند!

تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت

دشمنت تار، تنیده ست خدا رحم کند!

مسافر کربلا

حسین40

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کوفیان! من پسر فاطمه؛ مصباح هدایم

پسر خون خدا، خون خدا، خون خدایم

گُهر بحر نبوت، ثمر نخل ولایت

سومین حجت و پنجم نفر از آل کسایم

مسافر کربلا

حسین4

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تو را با خشکیِ لب ذبح کردند

به پیش چشم زینب ذبح کردند

تو را با سُمِّ مرکب زجر دادند

تو را چه نامرتب ذبح کردند

مسافر کربلا

حسین39

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گمان مدار برادر! که سد راه تو هستم

تو شهریار جهانی و من سپاه تو هستم

به جان مادرمان تا که جان بود به تن من

شریک درد و غم و سوز و اشک و آه تو هستم

مسافر کربلا

حسین38

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ظهر عاشورا به هنگام وداع

 خواهری زیر گلو بوسید و بعد...

 در هجوم سنگ و تیر و نیزه ها

 شاه دین در خون خود غلتید و بعد...

مسافر کربلا

حسین37

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هجوم ناگهان و وای زینب!

به سمت کاروان و وای زینب!

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایه بان و وای زینب!

مسافر کربلا

حسین36

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند

دیگر چرا به خیمۀ ما سنگ می زنند؟

باران تیر و حمله غارت شروع شد

نقشی دگر ز ننگ در این جنگ می زنند

مسافر کربلا

 

حسین35

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم

سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان و

سراغ تنت از بیابان بگیرم

مسافر کربلا

حسین34

ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب


کاش آن شب همه جا شب می شد

خاک گودال مؤدب می شد

داشت از خون گلوی آقا

لب گودال لبالب می شد

مسافر کربلا

حسین33

ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب


داشت هر چند گُلِ جانِ تو پرپر می شد

از شمیمش همه ی باغ معطر می شد

من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم

پیش چشمم که تن پاک تو بی سر می شد

مسافر کربلا

حسین32

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دید چشمش به آسمان وا بود

تشنه بود و میان خون ها بود

لحظه های جسارت و غارت

در دل قتلگاه بلوا بود

مسافر کربلا

حسین31

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

آن قدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

مسافر کربلا

حسین30

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم سند نداشت

بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

مسافر کربلا

حسین3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خوردی امروز نیزه فردا نَعل

نیزه هم چاره دارد اما نعل...

یک، دو، سه، چهار... ده تا اسب

روی هم می شود چهل تا نعل

مسافر کربلا

حسین29

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ظاهراً جد اطهرش هم بود

پدرش بود مادرش هم بود

وقتی افتاد روی گونۀ راست

بین مقتل برادرش هم بود

مسافر کربلا

حسین28

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شمسی و روی زمین با روی ماه افتاده ای

تا اذان مانده چرا در سجده گاه افتاده ای

سینه تنگ و عرصه تنگ و غربت تو می کشد

زیر دست و پای دشمن بی سپاه افتاده ای

مسافر کربلا

حسین27


کنون که از محنت دست بر نمی دارد

دگر ز سوختنت دست بر نمی دارد

به نیزه ها تو چه گفتی که با تو لج کردند

که از سر دهنت دست بر نمی دارند

تو را بدون اباالفضل گیرت آوردند

که از سر بدنت دست بر نمی دارند

کنون که در ته گودالِ تنگ افتادی

و چکمه ها ز تنت دست بر نمی دارند

به نفعت است که حرفی به نیزه ها نزنی

و گر نه از دهنت دست بر نمی دارند

مسافر کربلا

حسین26

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت

جغرافیای درد زمین کربلا نداشت

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد

این بیت ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

مسافر کربلا

حسین25

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد

عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد

بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند

بنا نبود که بال و پر تو را ببرد

مسافر کربلا

حسین24

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در پردۀ غم  مانده آوای گلویم

زخمی شده زیر و بم نای گلویم

هرچه نَفَس از سینه رفته برنگشته

بسته شده از بغض، مجرای گلویم

مسافر کربلا

حسین23

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند

خود را به زور در دلِ گودال جا کنند

اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین؟

جایی دگر نبود سرت را جدا کنند؟

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما