ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هنوز می رسد از پشت در صدات به گوشم
هنوز چوبه ی تابوت توست بر سر دوشم
من آن امام غریبم که در میانه ی حجره
نگاه کردم و گردید آب ، شمع خموشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هنوز می رسد از پشت در صدات به گوشم
هنوز چوبه ی تابوت توست بر سر دوشم
من آن امام غریبم که در میانه ی حجره
نگاه کردم و گردید آب ، شمع خموشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
هم غلاف تیغ ، هم مسمار در ، هم در خجل
با غروب آفتاب طلعت نورانیت
گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای همه شب به گوش تو ، گریه ی بی صدای من
مانده به سینه با نفس ، ذکر خدا خدای من
اشک تو ریزد از بصر ، بغض تو مانده در گلو
کشته مرا سکوت تو ، گریه کن از برای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی !
گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ز نبی ربوده دل ، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا ، دست گره گشای تو
پیش روی نبی نبی ، عازم دست بوسی اَت
پشت سر علی علی ، ملتمس دعای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند
به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه زود گشت فراموش حکم داورشان
چه زود عهد شکستند با پیمبرشان
چه زود اجر رسالت به مصطفی دادند
چه زود رفت کلام خدا ز خاطرشان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
بعد از پدر به او ستم بی حساب شد
در بین دوستان خود از بس غریب گشت
از اشک غربتش ، دل دشمن کباب شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حلقه ی انگشتر دین را نگین افتاده بود
آیه ی تطهیر بر روی زمین افتاده بود
از درِ بیت الولا می رفت آتش بر فلک
پشت آن در هستی هست آفرین افتاده بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بت پرستان کعبه ی توحید را آذر زدند
روز روشن با لگد بیت خدا را در زدند
در مدینه هر چه گردیدند ، گل پیدا نشد
جای گل با شاخه ی هیزم به زهرا سر زدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا حقیقت نـور است و مظهرش زهراست
نبی عصـــاره ی قــرآن و کــوثـرش زهراست
چه غم که قلّه ی امکان شود به طـوفان غرق
علـی سفینه ی نوح است و لنگرش زهراست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
و گر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید
شراب کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیده ی مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای مصحف رخسار تو قرآن محمد
سر تا قدمت روضه ی رضوان محمد
هم مادر توحیدی و هم دخت نبوت
هم کفو علی هستی و هم جان محمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بضعه ی پیغمبر یا فاطمة الزهرا
ای دخت پدر پرور یا فاطمة الزهرا
هم قدری و هم کوثر یا فاطمة الزهرا
حورای خدا منظر یا فاطمة الزهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا در بیت الله الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد ، حرم از سوز صاحب خانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان کز دود آهش سینه کاشانه سوخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گوهری سنگین بها از ابر گوهربار ریخت
کز غم جانسوز او خون از در و دیوار ریخت
تا ز گلزار حقایق نوگلی بر باد رفت
شاخه ی طوبی مثالی را ز آسیب خسان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود ؟
طور سینای تجلی مشعلی از نور شد
سینه ی سینای وحدت مشتعل از نار بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد
مپرس از درد و اندوهش مجال گریه کم دارد
نشاط صبحِ باغی را اگر طوفان به هم می زد
مپرس از باغبان حال نهالی را که غم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در بستر است این روزها
روزیم چشم تر است این روزها
مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما به زیر علم زهراییم
گرد و خاک قدم زهراییم
افتخار همه ی ما این است
نوکران عجم زهراییم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه کنم درد و بلای تو به جانم ، چه کنم
به نگاهِ نگرانت نگرانم ، چه کنم
اهل یثرب ز من و گریه ی من بیزارند
نا گزیرم که در این شهر نمانم ، چه کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مردم شهر رسیدند ولی با آتش
آمده لشکر ابلیس سراپا آتش
داشت از درد تنِ خانه به خود می پیچید
داد زد کوبه ی در وای خدایا آتش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من التماست می کنم دیگر نگو نه
جان حسین و زینب و حیدر نگو نه
محض خوشی بچه ها هم فاطمه جان
یک خنده کن ، جان حسن با سر نگو نه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و حال و هوای فاطمیه
زنده هستم برای فاطمیه
روز اول نوشت حضرت حق
نام من را گدای فاطمیه