ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گنبد ندارد
نام و نشانی بر روی مرقد ندارد
ای گریه کن ها!
سنگ مزار و پرچم گنبد ندارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گنبد ندارد
نام و نشانی بر روی مرقد ندارد
ای گریه کن ها!
سنگ مزار و پرچم گنبد ندارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید
از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته
پیش پایت از تغزل بس که سر انداخته
مرد این میدان جنگ نابرابر نیستم
تیر مژگانت ز دست دل سپر انداخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجاده ی تو گوشه ای از عرش خداست
سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کار و بار دو جهان ریخت به هم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
ای آینه ی حسن خدا، یوسف مصری
با آمدنت تخته کند زود دکان را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر عاشقی ست در طلبت أیها الرّسول
اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أیها الرّسول
عالم هنوز تشنه ی درک حضور توست
أرض و سماست در طلبت أیها الرّسول
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
حرف از وصیت های مادر میزنی بابا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسم کریم هاست غم یار می خورند
در عمر خویش غصه ی بسیار می خوردند
راز نگفته دردلشان موج میزند
از دوست زهر و طعنه زاغیار می خورند
جهت دریافت کامل مراسم " شب بیست و هشتم صفر هیات بین الحرمین " به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید
جهت دریافت کامل مراسم " شب شانزدهم صفر هیات ریحانه الحسین " به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند
آسمان تار شد و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر مصیبت میکند : الشام الشام
تا یاد غربت میکند : الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را
یک جا روایت میکند : الشام الشام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی
همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی
سجاد خانواده ای و وقت نافله
بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد
او سید البکاء حسینیه ی خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه ، غم زهر و جگر معلوم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز روزی ما غم است آقا
اشک با دیده محرم است آقا
فرصت گریه با امام زمان
باز امشب فراهم است آقا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چـه امشب پـیـکـرم می سوزد از زهـر جفا
خـوب شـد ، راحـت شـدم از غصّه هــای کــربـلا
روضـه خــوانِ کــربـلا و مـــادرم زهـــرا شـدم
سوخـتــم از مــاجـــرای پـهـلـوی خـیــر النـســا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام صبر خود ز کف داده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را ، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات ، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلی شکسته و چشمی ز گریه ، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگر چه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آن همه گل ، آن همه نیلوفر را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود
عطر سیب و اقاقیا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد