خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۹۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقی» ثبت شده است

حسین37

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هجوم ناگهان و وای زینب!

به سمت کاروان و وای زینب!

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایه بان و وای زینب!

مسافر کربلا

حسین36

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند

دیگر چرا به خیمۀ ما سنگ می زنند؟

باران تیر و حمله غارت شروع شد

نقشی دگر ز ننگ در این جنگ می زنند

مسافر کربلا

 

حسین35

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم

سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان و

سراغ تنت از بیابان بگیرم

مسافر کربلا

حسین34

ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب


کاش آن شب همه جا شب می شد

خاک گودال مؤدب می شد

داشت از خون گلوی آقا

لب گودال لبالب می شد

مسافر کربلا

حسین33

ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب


داشت هر چند گُلِ جانِ تو پرپر می شد

از شمیمش همه ی باغ معطر می شد

من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم

پیش چشمم که تن پاک تو بی سر می شد

مسافر کربلا

حسین32

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دید چشمش به آسمان وا بود

تشنه بود و میان خون ها بود

لحظه های جسارت و غارت

در دل قتلگاه بلوا بود

مسافر کربلا

حسین31

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

آن قدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

مسافر کربلا

حسین30

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم سند نداشت

بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

مسافر کربلا

حسین3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خوردی امروز نیزه فردا نَعل

نیزه هم چاره دارد اما نعل...

یک، دو، سه، چهار... ده تا اسب

روی هم می شود چهل تا نعل

مسافر کربلا

حسین29

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ظاهراً جد اطهرش هم بود

پدرش بود مادرش هم بود

وقتی افتاد روی گونۀ راست

بین مقتل برادرش هم بود

مسافر کربلا

حسین28

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شمسی و روی زمین با روی ماه افتاده ای

تا اذان مانده چرا در سجده گاه افتاده ای

سینه تنگ و عرصه تنگ و غربت تو می کشد

زیر دست و پای دشمن بی سپاه افتاده ای

مسافر کربلا

حسین27


کنون که از محنت دست بر نمی دارد

دگر ز سوختنت دست بر نمی دارد

به نیزه ها تو چه گفتی که با تو لج کردند

که از سر دهنت دست بر نمی دارند

تو را بدون اباالفضل گیرت آوردند

که از سر بدنت دست بر نمی دارند

کنون که در ته گودالِ تنگ افتادی

و چکمه ها ز تنت دست بر نمی دارند

به نفعت است که حرفی به نیزه ها نزنی

و گر نه از دهنت دست بر نمی دارند

مسافر کربلا

حسین26

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت

جغرافیای درد زمین کربلا نداشت

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد

این بیت ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

مسافر کربلا

حسین25

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد

عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد

بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند

بنا نبود که بال و پر تو را ببرد

مسافر کربلا

حسین24

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در پردۀ غم  مانده آوای گلویم

زخمی شده زیر و بم نای گلویم

هرچه نَفَس از سینه رفته برنگشته

بسته شده از بغض، مجرای گلویم

مسافر کربلا

حسین23

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند

خود را به زور در دلِ گودال جا کنند

اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین؟

جایی دگر نبود سرت را جدا کنند؟

مسافر کربلا

حسین22

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد

از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد

خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل

می کشم آه که این آه کشیدن دارد

مسافر کربلا

حسین21

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گودال قتلگاه پر از بوی سیـــــــب بود

تنـــها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ

اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مسافر کربلا

حسین20

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند

پس تیغ می کشند که زخمی ترش کنند

از آب چون مضایقه کردند آمدند

سیراب از سراب دم خنجرش کنند

مسافر کربلا

حسین2

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین

از اسب سیّدالشهدا خورد بر زمین

حتی خدای عزّوجل نیز گریه کرد

وقتی غریب کرب و بلا خورد بر زمین

مسافر کربلا

حسین19

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقت وداع فصل بهاران بگو "حسین"

در لحظه های بارش باران بگو "حسین"

هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان

هی در میان گریه بگو جان، بگو "حسین"

مسافر کربلا

حسین18

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غم بیش از این چه بر سر عالم بیاورد؟

یکجا چگونه این همه ماتم بیاورد؟

ای آه! ای برادر من! ای حسین من!

دشمن به غیر از این چه به روزم بیاورد؟

مسافر کربلا

حسین16

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خون ریخت، قلوه سنگ به روی سرم که خورد

زینب دوید، روی زمین پیکرم که خورد

برخواستم مقابل آن ها بایستم

نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد

مسافر کربلا

حسین15

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای آن که در عزای تو آدم گریسته

از داغ تو پیمبر خاتم گریسته

بر پاره های پیکرت ای کشتی نجات!

ارواح انبیا همه با هم گریسته

مسافر کربلا

حسین14

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید

 اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید

 چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت

 اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید

مسافر کربلا

حسین13

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها

خون و آتش می ‌تراوید از سبوی خیمه‌ ها

آب پشتِ تپّه‌ ها می ‌شُست زخم دشت را

از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه ‌ها

مسافر کربلا

حسین12

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


داشت هر چند گلِ جان تو پرپر می شد  

  از شمیمش همه ی دشت معطر می شد

من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم   

پیش چشمم که تن پاک تو بی سر می شد

مسافر کربلا

حسین1

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وقتی علی اکبر من نیست ماندنی

پیداست که برادر من نیست ماندنی

باید که با حسین خداحافظی کنم

این آینه برابر من نیست ماندنی

مسافر کربلا

حسین

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دیگرم شوری به آب و گل رسید

  گاه میدان داری این دل رسید

نوبت پا در رکاب آوردن است

  اسب عشرت را سواری کردن است

مسافر کربلا

118

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند

 لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است

 با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما