ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق از سرای این دل من پا نمی شود
مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق از سرای این دل من پا نمی شود
مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر جا حضور اهل بُکا فوق العاده است
معلوم می شود که فضا فوق العاده است
در مجلسی که زمزمه و شور و گریه هست
بی شک نگاه مادر ما فوق العاده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حُسن شما نبود که دلبر نداشتیم
بهره ز خانواده ی کوثر نداشتیم
در فصل انتظار فرج شکر می کنیم
جز سایه ی ولای تو بر سر نداشتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باده ز دست ساقی امشب چشیدنی است !
ناز نگارزاده ی امشب خریدنی است !
امشب جمال یوسف زهرا چه دیدنی است !
از عاشقان وصف جمالش شنیدنی است :
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا دم هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خسته دلان می کند آخر اثری
سال ها حلقه زدم بر در میخانه ی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب دوباره مست شدم در هوای تو
امشب دوباره شعر سرودم برای تو
مجنونم و جنون من از حد گذشته است
من حاضرم که سر بدهم در هوای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
لب ما و قصه ی زلف تو ، چه توهمی ! چه حکایتی !
تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحمی ! چه سخاوتی !
به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام !
و به خال کنج لبت سلام ! که نشسته با چه ملاحتی !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خبری آمده ، از جاده کسی می آید
"مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید"
قصد عرض ادبی محضر جانان دارم
مورم اّما طلب مُلک سلیمان دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مستِ صهبای توام دل چه خراب است خراب
مستِ خُم علی ام چاره ی من هست شراب
می زند بوسه حسین بر لب سرخ اکبر
مست گردیده پدر از قدح و آن مِی ناب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رؤیت روی تو هر لحظه تماشا دارد
و حسین شوق تماشای تو آقا دارد
دیده سیمای پیمبر به رخِ چون ماهت
هر کسی که به جهان دیده ی بینا دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به دل طبع ترم میل توسل زده است
دل به دیوان دو چشم تو تفأل زده است
ای که باد از نفست راه وزیدن آموخت
فطرس از بال و پرت شوق پریدن آموخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید که از زمین و زمان دلبری کنی
نامت نهاده اند علی ، سروری کنی
پروانه ی دلم به تمنای شعله ات
بالش گشوده است که خاکستری کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست
بهشت با غزل مدح تو معادل نیست
به موی تو شب و با روی تو سحر کردم
کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من از نگاه تو امشب ستاره می خواهم
دوباره آمده ام چند باره می خواهم
کنار دفتر شعرم نشسته ام با تو
رسیده ام به غزل استعاره می خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب : قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّةً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جمعه شد تا باز جای خالی تو حس شود
تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود
آفتاب پشت ابرم ! نام تو دارم به لب
خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم ، ولی افتاده ام از پا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر مقدمت تغزل شیوا ترانه ریخت
شوریده وار صد غزل عاشقانه ریخت
دست نسیم بر سر راه عبورتان
بارانی از شکوفه ی سیب و جوانه ریخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل حرم می شود سحر ؛ گاهی
که شود صحن دیده تر ؛ گاهی
قطره ی آب در مرور زمان
می کند در حَجَر اثر ؛ گاهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قبل هر چیزی در عالم نور طاها خلق شد
نور او تا شد دو قسمت ، نور مولا خلق شد
آفرینش غرق ظلمت بود و مثل شب سیاه
صبح سر زد آن زمان که نور زهرا خلق شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد ، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمی دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساقی ز پشت پرده ، تا که برون شد امشب
مستی عاشقان از حدش فزون شد امشب
چشم خمار و مستم یکباره خون شد امشب
بعد از دو شب گدایی وقت جنون شد امشب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السلام علیکَ یا اول
السلام علیکَ یا آخِر
السلام علیکَ یا باطن
السلام علیکَ یا ظاهِر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سجاده ایم پهن برای دعا شدیم
نائل به همنشین شدن اولیاء شدیم
تاثیر کرد خصلت خوبان به روی ما
از یمن سجده های سحر با خدا شدیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که عطر تو را با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفتیم ، هرچه بادا باد
هزار مرتبه ممنون چشم مست توایم
از این که قرعه ی مستی به نام ما افتاد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم
چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم
حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کار دارند عاشقان با شب
بهترین فرصت تمنا شب
مزد امشب نماز فردا شب
من مناجات مى کنم با شب