بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی
بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غرقیم در حدود تو غرقیم یا کریم
در بی کران جود تو غرقیم یا کریم
ما در ازل به پرسش سبز تو آمدیم
در حضرت وجود تو غرقیم یا کریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از روز عهد ، روز ازل نه ، قدیم تر
نشنیده ایم از تو کسی را کریم تر
اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای
موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه ، آقای غریبم ، چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضه ی ناخوانده به عالم داری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیاز داشت چو طفل رباب ، جو به عمو
سپرد علقمه چون تشنه ها گلو به عمو
به سمت رود که دریا نمی رود ، باید
که علقمه برسد بعد جستجو به عمو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد از تو روزگار زمین شد سیاه ، ماه
غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه ، ماه
خورشید شرح حال تو را این چنین نوشت
بی سرزمین تر از همه بی سرپناه ، ماه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند
پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند
حل مشکل های هر پیری جوانش می شود
آه این مشکل گشایش را زمین انداختند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن چنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شما هم دیدنی است
هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه با وقار از آن ازدحام برمی گشت
نبرد تن به تنش شد تمام برمی گشت
عموی کوچک سادات ؛ حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام برمی گشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند
باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند
گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود
حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قصه ی هیچ کسی مثل من آغاز نشد
هیچ کس مثل من اینگونه سرافراز نشد
هیچ عاشق پی معشوق خود اینقدر نرفت
هیچ عشقی به نگار اینقدَر ابراز نشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به آشنا نگه آشنا نمی افتد ؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد ؟!
قسم به سوره ی یس ، به فجر و اعطینا
که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از غم هجر کنم ترک جماعت گاهی
می زند بر دل من شور محبت گاهی
شب جمعه شد و یاد حرمت افتادم
می چشم از غم هجران تو تربت گاهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عاشقانت می فروشند عیش را ، غم میخرند
دل به پاى روضه می ریزند ماتم میخرند
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد
بچه ها دارند از بازار پرچم میخرند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برگ سبز درخت یاسینیم
دست پرورده های آمینیم
وقف این آسمان شش گوشه
وقف این بارگاه دیرینیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خودم را از اول ، دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمم
نشستم دو تا راه چاره کشیدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از محرّم ، حرمی دور و برِ ماه کشید
از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید
در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه
آب شیرین حیات از دل این چاه کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هیئت " بهشت خانه " ی سر سبز ایل ماست
که در کنار زمزمه ی رود نیل ماست
اینجا دل شکسته حرم دارد و حسین
اینجا کبوترِ دل ما جبرییل ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هر جا که می گویم حسین ؛ آنجا بهشت است
هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آن که گفته این دنیا بهشت است
داغی که ز عشق تو مقدّر شده باشد
تأثیر کند گرچه که محشر شده باشد
در خون ضعیفان مدوان تیغ که دارند
آهی که به شمشیر برابر شده باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر کربلا نبود ، زمین عزتی نداشت
دیر و کنشت و صومعه هم ، حرمتی نداشت
روزی که آدم از غم ارباب گریه کرد
دیگر به باغ های جنان رغبتی نداشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه می شود که مرا هم صدا کنی شب دوم
خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم
منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول
چه می شود که برایم دعا کنی شب دوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا بیا دلمان را تکان بده شب اول
بیا و رزق فراوان مان بده شب اول
همیشه شرط وصال شما طهارت نفس است
برای توبه نمودن زمان بده شب اول
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دیده ای که دیده ی گریان نمی شود
هر سینه ای که سینه ی سوزان نمی شود
هر گریه ای که گریه ی چشم انتظار نیست
هر ناله ای که ناله ی هجران نمی شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستم عجیب بوی خدا را گرفته است
چون گوشه ی عبای شما را گرفته است
هر لحظه صورتی ز خدا را در آمدید
وجه خدا زمین و سما را گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می کشد به قتلگاه این همه شتاب هات
کاروان رفته را حجم پیچ و تاب هات
کاروان رفته را فرصت حجاز نیست
کربلا خزیده در شور انقلاب هات
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دو گلدسته تا دو گلدسته سیصد و سیزده قدم با تو
من پر از رفت و آمدم هر روز در مسیری که می رسد تا تو
از مسیری که سمت صحرا خشک تا مسیری که سمت دریا خیس
چقدر خیره مانده سمت تو آب ، چقدر خیره ای به سقّا تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه یکی یکی و جدا می برندمان
شکر خدا به کرببلا می برندمان
ماه محرم است و زمان ، غرق ماتم است
باز این چه شورش است و کجا می برندمان ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تن که بیمار طبیبان شد دچارش بهتر است
دل که نذر کربلا شد بی قرارش بهتر است
بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست
سائل آقا شدن اصلا ندارش بهتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پر از متانت سبزی وقار داری تو
درخت نور به هر لحظه بار داری تو
نفس نفس زدن نَفس من به خاطر توست
که ریشه در نفس بی قرار داری تو