ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل من نمی دهم به به سرور بهشت این غم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل من نمی دهم به به سرور بهشت این غم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است
حسین مظهر آزادگى و آزادى است
خوشا کسى که چنینش مرام و آیین است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم از عمق درون ناله و فریاد نمودیم با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من گرفتار حسینم چه بود بهتر از این زار و بیمار حسینم چه بود بهتر از این می سزد فخر به عالم بکنم زین همه حْسن که عزادار حسینم چه بود بهتر از این
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای که از برق نگاهت آسمان جان می گرفت آسمان از گردش چشم تو فرمان می گرفت روز اول گر نمی کردی تو یاری عشق را بی تو مجنون می شد و راه بیابان می گرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم اگردعاکند، بى تو دعا نمى شود
مسیح اگر دوا دهد، بى تو دوا نمى شود
اگر جدایى افتد میان جسم وجان من
قسم به جان تودلم، از تو جدا نمى شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب هزار شکر که گشتم مقیم کوی حسین نماند در دل پر حسرت، آرزوی حسین خدا گواست نخواهم بهشت و حور و قصور اگر همیشه بود، منزلم به کوی حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و جدا شدن ازکوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند صفای دل تویی و دل ز هر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خُرم دل آن کس که عزادار حسین است
از صدق و صفا خادم دربار حسین است
از آتش فرداى قیامت بود ایمن
آن دیده که امروز گهر بار حسین است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حب الحسین رشته تحصیلی شـــماست
دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست
در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفـــقـید
موضـوع بـحث سینه زدن پای روضه هاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو لحظه های آخر وقتی دارم میمیرم
ترسم اینه که مزد نوکریمو نگیرم
ترسم اینه دم مرگ چشم انتظار بشینم
تنها باشم آقاجون روی تو رو نبینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به قلاده نفس گشتم اسیر شدم زار و شرمنده و سر به زیر تهی دستم و بی نوا و فقیر مرا کس نخواند ذلیل و حقیر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب بوی بهشت می وزد ازکربلای تو ای کشته باد جان دو عالم فدای تو برخیز و باز بر سر نی آیهای بخوان ای من فدای آن سر از تن جدای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب آقا بــه خــدا مــا ز شـمــا فـاصله داریم بــا اصل مــرامــت به خدا فاصلـه داریم بـا شور تــو و کرببلا محــفلــمــان گــرم هم بــا تــو و بــا کربــبـلا فاصــلــه داریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کشتی نجات زمان کشتیم شکست
افتاده ام به ورطه گرداب خود پرست
در زیر تا زیانه رگبار و صاعقه
پشتم خمید و رشته امید من گسست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب اى که به عشقت اسیر خیل بنى آدمند سوختگان غمت با غم دل خرمند هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت باخبران غمت بى خبر از عالمند
این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکرخدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!
معراج چشم های شما آتشم زدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد
به یاد غربت یک لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فرا هم شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حـتی خـدا مـیان حسـینیه ی غمـش سوگند خورده است به ماه محرمش شبهای قدر محترم و با فضیلت اند امّـا نمی رسند به شبهای ماتمش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از عــــرش ... از میــــــــان حسینـیـه خــــدا
آمـــد صــــدای نالـــه «حـی علــی العـزا»
جمــــع ملائکـه همـــه گریــــان شـدند و بعد
گفـتنـد تسـلـیــت همـــه بر ســـــاحت خــدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز
جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز
مرا ببخش مرا چون که خوب می دانم
که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شور به پا می کند خون تو در هر مقام
می شکفم بی صدا در خود هر صبح و شام
باده به دست تو کیست ؟ طفل جوان جنون
پیر غلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سرِ توست
معنى مکتب تفویض، على اکبر توست
اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل دست ما که نیست، اسیر شما شده
از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...
خواب و قرار را دگر از دست داده است
ذکرش مدام کرب و بلا، کربلا شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چقدر خاطره مانده به روی پیرهنت
فضای دشت شده پر ز بوی پیرهنت
چقدر جاذبه دارد حوالی گودال…
چقدر نیزه شده خیره سوی پیرهنت