ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزگارم با غلامى على سر می شود
هر که را دیدم على را دیده نوکر می شود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزگارم با غلامى على سر می شود
هر که را دیدم على را دیده نوکر می شود
بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من
چاکرى از چاکران کوى حیدر می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عاشق اگر چه شانه به گیسو نمی زند
بهر نیاز پَرسه به هر سو نمی زند
عمری است در خیال قدم رنجه ی علی
با اشکِ چشم ، آب به هر گونه می زند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم
یاد من دادند از اوّل که در وقت نیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آتش نمرود را در دَم گلستان می کند
حلقه ی انگشترش کار سلیمان می کند
میثم تمّار را با دار اُنسش می دهد
آن امامی کز نگاهی خَلقِ سلمان می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر بار ، حرفِ من ، سر منبر به او رسید
الفاظ مستی آور نوکر به او رسید
دیوانه تا سحر دم میخانه پرسه زد
تا جام های باده ی کوثر به او رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگرقرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در تن من جان علی ست ، خون به شریان علی ست
هر طپش قلب من ، ذکر علی جان علی ست
پتک به غم ها بکوب ، بر دف تقوا بکوب
مست شدی پا بکوب ، مرشد مستان علی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شاهی که نبی ، همدم صبح ازلش بود
آغوش خدا ، باز به شوق بغلش بود
از مرتبه ی لا یتناهیش چه گوییم ؟
گر فاطمه اش آینه ی لم یزلش بود !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
معادلات جهان را ، علی ! به هم زده ای تو
بگو چگونه کنار خدا ، قدم زده ای تو ؟
به گوشه گوشه ی عالم ، اگر قلندر مستی است
لبی به گوشه ی جامش ، به مِی قسم ! زده ای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سرّ توحید احمدی این است : که علی را فقط خطاب کند
عرصه ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند
آی مرحب ! برو کنار بایست ، هدف انگار کندن در نیست
شیر حق این چنین که میغرّد آمده قلعه را خراب کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز امشب بیقرار حضرت دلبر شدم
تشنه ی جام شرابِ ساقی کوثر شدم
یا علی گفتم صد و ده مرتبه ، دل تا نجف
پر کشید و بعد از آن هم زائر حیدر شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالم فدای خاک درت یا ابوتراب
هستم اسیر و در به درت یا ابوتراب
امشب ملائکه همگی صف کشیده اند
بهر طواف دور سرت یا ابوتراب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یا علی گفتم جنونم باز هم بسیار شد
نقطه بودم حب حیدر دور من پرگار شد
معصیت کردم ولی هر بار دستم را گرفت
اولش ستار شد ، بعدش خودش غفار شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم
کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کبوتر دل من بی قرار می چرخد
به دور گنبد آن شهریار می چرخد
کسی کنار من انگار یا علی دَم داد
دوباره روی لبم نام یار می چرخد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از همان روزی که زلف یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند
زلف یار در حجاب و ذوالفقار در نیام
علتی دارد که این آثار را کج ساختند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
"بدر" یادش مانده آن روزی که می لرزاندیش
آن رجزهایی که میخواندی و می ترساندیش
ذوالفقارت شکل "لا" با دسته ای کوتاه بود
"لا اله" آن روز در دستان "الّا الله" بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دل ها را خدا ، سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه ی موی علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب دوباره شاعرت لوح و قلم دارد ، علی !
بر دوش هر قافیه اش چندین علم دارد ، علی !
در ای نکه من دیوانه ام ، عبد در میخانه ام
شمعی و من پروانه ام ، جای قسم دارد علی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از جلوه ی جمال تو باران درست شد
از خشم تو ، جلال تو ، طوفان درست شد
ته مانده ی گِل تو شده ابتدای من
از خاک تو حقیقتِ انسان درست شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کجا مجلس مدح تو به پا مى گردد
اشک شوق از قفس دیده رها مى گردد
با شما مى شکفد غنچه اگر مى شکفد
یا که برگى اگر از شاخه جدا مى گردد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سفره ی احسانتان تا این که برپا می شود
لفظ شیعه با کرامات تو معنا می شود
در بساط واژه های ذهن خود دنبال عشق
هر چه می گردم فقط نام تو پیدا می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد
نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد
هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود
باید کریم بلکه کرم را گداش کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مولا اگر نبود ، ولایت نداشتیم
روز حساب ، باب شفاعت نداشتیم
عاشق نمی شدیم اگر مرتضی نبود
نسبت به اهل بیت ارادت نداشتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به من رساند نسیم سحر سلام علی
برهمنم که شدم چون عجم غلام علی
من ضعیف چگونه به شعر پردازم
کنار معجزه ی کامل کلام علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شد ز نام دگران گرچه مُکَدَر گوشم
خورد از نام علی قند مُکَرر گوشم
هر کسی نام تو را بُرد شنیدم به دو گوش
می برد فیض زبان را دو برابر گوشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما باده در پیاله ی عمار می خوریم
پایِ بساط میثم تمار می خوریم
تنها به خرج حیدر کرار می خوریم
خرده نگیر ! بر در و دیوار می خوریم
این عُرف شرعی ست ، به مقدار می خوریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کعبه امشب ماه در دامان تو است
آسمان مبهوت و سرگردان تو است
جان پاک رحمةُ للعالمین
صاحب البیت خدا مهمان تو است