ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شادی جهان هیچ است ؛ عشق است همین غم را
هر ثانیه می خواهیم این عالم ماتم را
همدست ملائک شد ؛ شد آبرویش تضمین
دستی که در این شب ها برداشته پرچم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق است مرا که در عزایت رنگ بدنم سیاه باشد
از لطمه ی روضه ی غم تو عشق است تنم سیاه باشد
از بس که مرا همیشه مادر از کودکی ام سیاه پوشاند
پایان وصیتم نوشتم حتی کفنم سیاه باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می چکد از حنجری خون پیمبر سرخ تر
جاری از شش گوشه ی گودال ، خنجر سرخ تر
آمده روی زمین خورشید خون آلوده ای
می کشد هر لحظه ای او را خاک در بر ، سرخ تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمی شکوفه و شبنم برای من کافی ست
دو شاخه گل ، گل مریم برای من کاف یست
برای از تو سرودن برای بارش شعر
شب و سکوت و کمی غم برای من کافی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با روشنای نام تو شب ها منورند
نام تو را همیشه و هر جای می برند
نام تو را آستانه ی صبح سعادت است
شب را به شوق خاک درت سر می آورند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همیشه ساکن ما طی سالیان مدید !
امیر ! فاتح دیرین قلعه های جدید !
شکوه شعله ورت شاه آسمان ابد
که روشن است هنوز از گذشته های بعید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکوه نام تو را صبح و شام می خوانم
زیارتی است که با احترام می خوانم
مسافرم که به خاکت نماز عشقم را
شکسته می رسم اما تمام می خوانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جغرافیای درد پر از انتقام شد
دنیا که سال شصت و یکم قتل عام شد
تا سی هزار کوفه ی عریان ، میان ظهر
منت پذیر سفره ی رنگین شام شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه باور نمی کنم اما ، می روم کربلا خدا را شکر
مردم ! آقای مهربانم باز ، راه داده مرا خدا را شکر
کربلایی و مبتلا داری ، شهر عشقی برو بیا داری
بر سر قدس و کعبه جا داری ، با دو گنبد طلا خدا را شکر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من نشستم روی تل ، چشمم به سوی نیزه ها
مادرم آمد دقیقا رو به روی نیزه ها
نیزه ای زد نعره ی : حی علی قلب الحسین
سرخ شد طرز عجیبی ، رنگ و روی نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زلف دیوانگی ام باز پریشان شده است
روضه خوان از خبر آینه ، حیران شده است
روضه خوان مانده که با معجر زینب چه کند
گویی از آخر این روضه پشیمان شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی به روی نیزه سرت می شود بلند
آه از نهاد دور و برت می شود بلند
زینب مقابل سر تو می خورد زمین
گرچه دوباره پشت سرت می شود بلند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مُهر فراق بر جگرم خورد بی حسین
زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین
می خواستم نسوزم از این شعله ها ولی
آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره ی خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی که از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد
دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وای بر آن کس که در این چند روز
بی خبر از قدرت چشم تر است
چشم تر گریه کنان حسین
دادرس ما همه در محشر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کنار کوه صفا هم دلش صفا نگرفت
کسی که زیر لوای حسین جا نگرفت
اگر چه سنگدلی خوب نیست بد هم نیست
که خاک با همه ی نرمی اش جلا نگرفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ملائکه برات گریه ی مدام می کنند
برای روضه خوانی تو اهتمام می کنند
چقدر لقمه ی حلال وقف روضه می شود
چقدر خرج این محرم الحرام می کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خون چرا از دوری خاکت نبارم ؟ کربلا
مانده ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا
گفته اند از آسمان ها ، من ولی از کودکی
در هوای بوی خاکت بی قرارم کربلا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود سوخت و خاکستری آورد به دست
باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست
یک شبی مرحمت گوشه ی چشمی باید
تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بنویس روی صفحه قلم ... آه کربلا
آتش گرفت باز دلم ... آه کربلا
دوری ، شکستگی ، دل پر خسته از همه
خیره به قاب عکس حرم ... آه کربلا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روضه خوان ها غالبا وقتی به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر می رسند
روضه ها را از پسر تحویل بابا داده و
از سر بر نیزه ی بابا به دختر می رسند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حرکت از منا شروع شد و در تب کربلا به اوج رسید
روی لب های تشنه گل کرد و بر روی نیزه ها به اوج رسید
چارده قرن روضه شد حرکت ، چارده قرن از گلو رویید
باز لبیک گفت و مُحرم شد باز هم در منا به اوج رسید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها
کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر
با غمت من خوش ترم آقا بده غم بیشتر
لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت
در تمام سال مجنونم ، محرّم بیشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غرقیم در حدود تو غرقیم یا کریم
در بی کران جود تو غرقیم یا کریم
ما در ازل به پرسش سبز تو آمدیم
در حضرت وجود تو غرقیم یا کریم