ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست
آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست
در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد
با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست
آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست
در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد
با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید
اما نمی دانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید
وَاجعل مِن اَهلی خواند و هارون را ، موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدم تا که از این وضع نجاتم بدهی
از عذابت برَهانی و براتم بدهی
تو غنی هستی و من از همه محتاج ترم
مستحق نیستم آیا که زکاتم بدهی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف
کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا می خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است ، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امامی که از انوارش قیامت می شود معنا
اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا
صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند
اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا حضور تو دل خسته مسافر شده است
توشه بر داشته از گریه و زائر شده است
دیرگاهی است که مانند کبوتر ؛ جبریل
روی دیوار بقیع تو مجاور شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قطره به قطره راهی دریا شدن کم نیست
نوکر شدن ، سلمان شدن ، منّا شدن کم نیست
اصلا گدایی همین بانو بزرگم کرد
با دست خالی اینقدر آقا شدن کم نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از قرائن این چنین پیداست در را دیده است
ما شنیدیم ، او ولیکن چل نفر را دیده است
قبل ضربت خوردن مولا و شاید قبل تر
بارها در کوچه ها داغ پدر را دیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر بهاری با گل رویش شکوفا می شود
غنچه با لبخند معصومانه اش وا می شود
" تین " و " زیتون " را میان گلشنش می پرورد
هر چه می خواهی در این گلخانه پیدا می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در هوایت جبرئیلی هم پر آوردن کم است
وقت مدح تو هزاران من در آوردن کم است
آسمان کاغذ شود ، خلقت قلم در وصف تو
هفت اقیانوس را هم جوهر آوردن کم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیاست چو قطره ای و دریا ، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا ؟
قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک ، فردا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این جمعه هم ای وای گذشت و نگرانم
تا هفته ی دیگر به امید تو بمانم
هر ناله ی یابن الحسنم نامه ی دردی است
تا کی به هوای تو کبوتر بپرانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم گرفته حاجت مرا روا نمی کنی ؟
در این دل شکسته ام برو بیا نمی کنی ؟
بهار آمده ولی خزان تر از خزان شدم
حقیقت بهارها نظر به ما نمی کنی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در گوش من خوانده است : یا ام البنین
ذکر من تا روز محشر هست : یا ام البنین
هر کسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است : یا ام البنین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد
اشک زلال چشم تو آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خانمی که تا خود خورشید ، قامت داشته
در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته
مادر باب الحوائج بوده و با این حساب
دامن او را گرفته هر که حاجت داشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باریده از چشم هایم باران اشکی که نم نم
شد آبشاری پریشان ، رودی که پاشیده از هم
زهرای من بی تو دنیا ، غربت سرای بزرگی ست
آبی ندارد به جز داغ ، نانی ندارد به جز غم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم ، تا سحر بسیار مانده
زانو بغل کردم ، شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یاس غمم و شکوه ای از درد ندارم
بر شاخه بجز برگ گل زرد ندارم
درد من از این سینه ی مجروح نباشد
دردم همه این است که همدرد ندارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پای دعایم با گنه زنجیر گشته
" آقا بیا " هایم چه بی تاثیر گشته
من خواب دیدم ماه پشت ابر مانده
خوابم به هجر روی تو تعبیر گشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تویی که وصف کمالت جمیع آیاتند
شهود منزلتت جمله ی روایاتند
پیمبران اولوالعزم با تمام وجود
به نوکری درت غرق در مباهاتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلى دارم که با عشق على زیباست یا زهرا
ولایت محور دین من شیداست یا زهرا
تویى الگوى خوبان الگوى مولاى ما مهدى
تمام عمر تو سرچشمه ی تقواست یا زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هر کجا شد حرف از بانو ، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده اش روح القدس ایجاد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان ساز ، ملک ساز ، کبوتر ساز است
دست بر هر ملکى که بزند پر ساز است
مادرى بود که در غالب دختر آمد
چون نمی خواست بفهمند پیمبر ساز است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند
ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند
من کمی سختی که می بینم شکایت می کنم
آدم عاقل ولی اول تفکّر می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه تسبیح به دستند به تسبیحاتش
همه تفسیر به دستند پى آیاتش
باطنش جاى خودش ، ظاهر او هم سِر است
ما تماماً همه محویم ، تماماً ماتش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیده های تر زمین خورد
زهرا و حیدر آینه بودند ، هم را
زهرا زمین که خورد ، پس حیدر زمین خورد