ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من
آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من
آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السَّلامُ علیکِ بنتَ علی
السَّلامُ علیکِ بانو جان
مقتدای زلال آینه ها
معنی عاشقانه ی قرآن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طبع تمام سوره ها وقتی عسل خیزند
دارند در جام حقیقت باده می ریزند
پیمانه ها از آیه های عشق لبریزند
این آیه ها با لحن پیغمبر دل انگیزند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در هوایت جبرئیلی هم پر آوردن کم است
وقت مدح تو هزاران من در آوردن کم است
آسمان کاغذ شود ، خلقت قلم در وصف تو
هفت اقیانوس را هم جوهر آوردن کم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم گرفته حاجت مرا روا نمی کنی ؟
در این دل شکسته ام برو بیا نمی کنی ؟
بهار آمده ولی خزان تر از خزان شدم
حقیقت بهارها نظر به ما نمی کنی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مادرم در گوش من خوانده است : یا ام البنین
ذکر من تا روز محشر هست : یا ام البنین
هر کسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است : یا ام البنین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم : جان تو و حسین ، پسر !
دوباره گفتم و گفتی : " به روی چشم عزیز ! "
فدای چشمت ، چشم تو بی بلا مادر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دعای خیر او آن قدر بر مردم محبت کرد
که دشمن گفت زهرا حق ما را هم رعایت کرد
فقط از رشته های چادرش یک لحظه دور افتاد
سلیمان با تمام جاهش ، احساس حقارت کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است
نام تو در آسمان ها از زمین پیداتر است
صاحبِ هستی تو هستی ، ما همه عبد توایم
هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است
کن حلالم که دگر وصل سحر نزدیک است
دیده ای گریه ی طوفانی زهرایت را
یا علی رخصت دیدار پدر نزدیک است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چنان که دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو با هر بهانه می لرزد
هنوز کوچه به کوچه ، حکایت از مردی ست
که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کمان شده الف قامت نگار علی
خزان فتاده به باغ گل بهار علی
کجاست حضرت ختمی رسل ببیند که
شکسته حرمت بانوی با وقار علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میان روضه ی دلبر بلند گریه کنید
همیشه تا دم آخر بلند گریه کنید
شبیه یک زن محزون که کودکش مرده
شبانه روز و مکرّر بلند گریه کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه
آن که خاک جانمازش را پرستش مى کنند
اولیاء الله عالم ، کیست الّا فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیده ی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس ، جای آن بر دیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر شیعیان حیدر کرار مادر است
آن بانویی که باطن آیات کوثر است
ما از دعای فاطمه در بند حیدریم
این ذره ای از آن همه الطاف مادر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول
پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صبح ازل را با قدومش با صفا کرد
در عرش اعلا محشر کبری به پا کرد
زینب سلام الله وقت خلقت عشق
در عالم بالا تبانی با خدا کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چو نوری در دل ظلمت ؛ فروزنده تویی زهرا
و ایمان را به جان ها آفریننده تویی زهرا
کسی که رمز پیروزی شده در هر زمان نامش
چه دیروز و چه امروز و چه آینده تویی زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دلی جای تو دلدار نباشد ؛ دل نیست
با تو هر دل که بود زندگیش مشکل نیست
حاصل عقل بُود عشق و جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این هوا که زمین گشته خیس و بارانی
برای مطلع شعرم ندارم عنوانی
قلم بهانه گرفته ؛ کجاست دفتر من ؟
دو خط غزل بنویسم برای یارانی ؛
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گِلمان ساخته از تربت بُستانت شد
روحمان خلق ز انوار فروزانت شد
عقل می خواست تقابل بکند با عشقت
بی خبر از همه جا آمد و حیرانت شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را نوشته اند غبار مسیرتان
بی تاب های جلوه ی ماه منیرتان
بانو شما کریمه ای و ما هم از ازل
هستیم تا قیام قیامت فقیرتان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام
تا که پر نور شود این دل خاکستری ام
همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من
رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جان می دهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کاش که آه دلم این بار بگیرد
من منتظرم دست مرا یار بگیرد
تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد
درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ساقی امشب غزلی ناب در این خُم دارد
جاده ی عشق تمایل به سوی قم دارد
حسرت از سینه ی لبریز غمم رفت و کنون
شوق در خاطر بی تاب ، ترنم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوده ای از ابتدا ، در همه ی ماسوا
پلک که بر هم زدی ، کون و مکان شد بنا
از دم تو آدمی ، خلق شد و کردگار
رو به رخت کرد و گفت : دست خدا ، مرحبا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست
رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست
دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما
نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست