ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دو گلدسته تا دو گلدسته سیصد و سیزده قدم با تو
من پر از رفت و آمدم هر روز در مسیری که می رسد تا تو
از مسیری که سمت صحرا خشک تا مسیری که سمت دریا خیس
چقدر خیره مانده سمت تو آب ، چقدر خیره ای به سقّا تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دو گلدسته تا دو گلدسته سیصد و سیزده قدم با تو
من پر از رفت و آمدم هر روز در مسیری که می رسد تا تو
از مسیری که سمت صحرا خشک تا مسیری که سمت دریا خیس
چقدر خیره مانده سمت تو آب ، چقدر خیره ای به سقّا تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چه یکی یکی و جدا می برندمان
شکر خدا به کرببلا می برندمان
ماه محرم است و زمان ، غرق ماتم است
باز این چه شورش است و کجا می برندمان ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تن که بیمار طبیبان شد دچارش بهتر است
دل که نذر کربلا شد بی قرارش بهتر است
بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست
سائل آقا شدن اصلا ندارش بهتر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پروانه شدم تا که بسوزند پرم را
در خون بنشانند ز داغت جگرم را
از خاک قدم هات خدا ساخت مرا و
در دست تو انداخت قضا و قدرم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همپای گریه ی تو غزل گریه می کند
زنجیر و سنج و طبل و کتل گریه می کند
جغرافیای ذهنی یک شاعر حقیر
مفعول و فاعلات و فعل گریه می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هستم در آستانه ی عشقت گداترین
در بین سائلان تو بی دست و پاترین
واضح ترین تجلی ذات خدایی و
من عاشقم به روی شبیه خداترین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم رب تمام شاعرها
شاعرانی که از شما گفتند
بسم رب تمام ذاکرها
ذاکرانی که از شما گفتند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پر از متانت سبزی وقار داری تو
درخت نور به هر لحظه بار داری تو
نفس نفس زدن نَفس من به خاطر توست
که ریشه در نفس بی قرار داری تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پروانه ام دوباره مرا آتشم زنید
هر لحظه هر نفس همه جا آتشم زنید
پای فرات ، علقمه فرقی نمی کند
دست شماست تا که کجا آتشم زنید
ادامه ی شعردر ادامه ی مطلب
در نمازم مستم امشب در سرم هوهوی کیست ؟
قامتم راکی ببندم ؟ قبله اصلا سوی کیست ؟
گیرم آنچه در مقاتل آمده افسانه است
بوی خون می آید از مهر نمازم بوی کیست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان با بهشت موعودش پیش ما کربلا نخواهد شد
قلبمان راه عشق را بلد است ، از تو هرگز جدا نخواهد شد
کاش دریا شود دلم شاید کم نیارم غمت که می آید
کاش ... اما خودم که می دانم باز این درد جا نخواهد شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی که غافلی ز خودت می روی ز یاد
گاهی نسیم می کشدت سمت گردباد
گاهی خودت به حال خودت چشم می زنی
باید از این به بعد بخوانی " و ان یکاد "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قوام مکتب عشق است از قیام حسین
صفای خاطر اهل ولاست نام حسین
قیام کرببلا داده درس آزادی
به هر که پیشه ی خود می کند مرام حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مظلب
گرفته اند اجازه دم اذان با هم
بنا شده که فدایش کنند جان با هم
میان معرکه چون ذوالفقار می مانند
اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما داغ زخم بر دل مرهم گذاشتیم
یعنی محل به مرهم خود کم گذاشتیم
آن را که راه جنت روی تو را گرفت
نام شریف حضرت آدم گذاشتیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به عشق روی تو این روزها جوان شده ام
همان که خواست دل خوب تو همان شده ام
از این به بعد خودم اشک روضه ات هستم
ز بس که نام تو را از برم ، روان شده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کشته ی اشک است و در چشم ترش خونریزی است
دشمنی دارد که کار خنجرش خونریزی است
" کربلا شش دانگ ملک شخصی او بود و هست "
ملک شاهی که درون کشورش خونریزی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هرکس که حسّ و حال مرا درک می کند
این سوز بی زوال مرا درک می کند
کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی به خصم ، راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست ، خطّ امان می دهد حسین
حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ز هرچه نعمت ، اگر مهر دوست شامل ماست
بهشت ، باطنِ حال و هوای محفل ماست
مقام قُرب خداوند با بیان درست
جوار رحمت یار " نبی خصائل" ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا زنده ایم شور حسینی شعار ماست
این سبک زندگی سند افتخار ماست
ما انتخاب مادر قامت خمیده ایم
فردا بهشت فاطمه در انتظار ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر تو آن هایی که ابراز ارادت می کنند
خویش را با این ارادت با سعادت می کنند
کارشان در این دو ماهه گریه بین روضه هاست
با لباس مشکی ات کسب شرافت می کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیزه را سرور من بستر راهت کردى
شام را غلغله ی صبح قیامت کردى
بر لب تشنه ات آن روز اشارت مى کرد
خاتمى را که در انگشت شهادت کردى
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینه گردانی تو را
موج نسیم غمزده حس کرد - مو به مو -
بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سر توست
معنى مکتب تفویض ، على اکبر توست
اى حسینى که تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بگو که جان بدهم بی امان برای سرت
کم است جانم اگر ، کودکم فدای سرت
گرفته داغ غمت را به سینه مرغ دلم
و بی قرارترین است در هوای سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بلبل در قفسیم و ز چمن می گوییم
یا اویسیم و مدیحت ز قرن می گوییم
یا که مانند مسافر ز وطن می گوییم
" گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من گریه می کنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضه ی تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا ابد کوثر توحید ز پیمانه ی اوست
سینه ی سوختگان شمع عزاخانه ی اوست
شعله های عطشش در نفس خسته ی ما
کوه سنگین غم ما به روی شانه ی اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عرش زیر علم توست اباعبدالله
فرش خاک قدم توست اباعبدالله
نه فقط دشت جگر سوخته ی کرب و بلا
همه عالم حرم توست ابا عبدالله