ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شک و تردیدشان یقینی بود
آسمان هایشان زمینی بود
همه دنبال وعده ی گندم
شهر مشغول خوشه چینی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شک و تردیدشان یقینی بود
آسمان هایشان زمینی بود
همه دنبال وعده ی گندم
شهر مشغول خوشه چینی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برگ سبز درخت یاسینیم
دست پرورده های آمینیم
وقف این آسمان شش گوشه
وقف این بارگاه دیرینیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خودم را از اول ، دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمم
نشستم دو تا راه چاره کشیدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از محرّم ، حرمی دور و برِ ماه کشید
از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید
در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه
آب شیرین حیات از دل این چاه کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هیئت " بهشت خانه " ی سر سبز ایل ماست
که در کنار زمزمه ی رود نیل ماست
اینجا دل شکسته حرم دارد و حسین
اینجا کبوترِ دل ما جبرییل ماست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که در این روزها باران ندارد
روز قیامت چهره ای خندان ندارد
هر کس به خاک کربلا سجده نکرده
گل هم که باشد ریشه در گلدان ندارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی که غافلی ز خودت می روی ز یاد
گاهی نسیم می کشدت سمت گردباد
گاهی خودت به حال خودت چشم می زنی
باید از این به بعد بخوانی " و ان یکاد "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام
آه ای خدا ، خودم کمرم را شکسته ام
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پل های امن پشت سرم را شکسته ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود ، چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیینه بود و بس
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر لب ساحلی که جا ماندم
شادم از این که که کشتی ام آمد
باید امشب به آسمان بروم
چون که ماه بهشتی ام آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی که تو را عرش معظم آورد
یک فاطمه زهرای مجسم آورد
قنداق تو را که آسمان می بوسید
جبریل به گریه های نم نم آورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی
در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی
آن قدر روی نیزه به معراج رفته ای
پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چقدر پرچــم سـبز چقــدر زیبـایی
چه احتزاز قشنگ پر از شکوفایی
چه اسم های لطیفی به رقص آمده اند
چه دلنشـین و صمیمی ؛ چقدر رویایــی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب ز خواب های پریشان که بگذریم
این نیمه را به نیمه ی شعبان که بگذریم
بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی
این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می رسید از قله های کوه نور
از بلندای تشرف در حضور
فرش استقبال راهش می شدند
هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفن شوی زیر خاک ها
تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از خود فرار کردم و لا یُمکنالفِرار
امشب دوباره آمدهام بر سر قرار
رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم
من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن
آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی کنار اسم خودت "لا" گذاشتی
قبلش هزار مرتبه "الّا" گذاشتی
هر چیز را به غیر خودت نفی کرده ای
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
کعبه خودش میان جماعت به صف نشست
آمد امام قبله و وقت نماز شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نیزه ای از گلوی یک غنچه
از سه جا انشعاب می گیرد
از یکی خون و از یکی شیر و
از یکی سهم آب می گیرد