ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود با نام تو تغییر در تقدیر داد
می شود تقدیر را با نام تو تغییر داد
هر که از تو حاجتی گیرد به قدر معرفت
هر که را آیینه در حد خودش تصویر داد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود با نام تو تغییر در تقدیر داد
می شود تقدیر را با نام تو تغییر داد
هر که از تو حاجتی گیرد به قدر معرفت
هر که را آیینه در حد خودش تصویر داد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه تنها من ز خاک تو شرف دادم ولادت را
هما هم می برد از سایه ی امنت سعادت را
خورَد تیر هلاکت کفتری که جلد بامی نیست
من و ترک حرم ؟ یا رب مخواه این ترک عادت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که گفت حضرت حیدر خدای اوست
افتد خلیل سا چو در آتش سزای اوست
آن سان که خون تاک فقط گردن من است
خون من از طلوع ازل پایِ پای اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلبر شب ماه باشد ، دلربای من حسین
گر عقیق حُسن یوسف شد ، بُوَد معدن حسین
بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم
گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلختر از تلخ در تاریخ که
پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شور به پا می کند خون تو در هر مقام
می شکفم بی صدا در خود هر صبح و شام
باده به دست تو کیست ؟ طفل جوان جنون
پیر غلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام