ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست از سبوی دلبرم ، از این چه بهتر !
سرخوش ز جام کوثرم ، از این چه بهتر !
چیزی ندارم محضر حیدر بیارم
غیر از دو چشمان ترم ، از این چه بهتر !
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی ، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
" باشد علی خدا نه ، ولی ناخدا که هست
بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم به دل آموختم تا بلکه غمخوارش شوی
شیشه ی دل را شکستم تا خریدارش شوی
در غمت بیمار شد دل تا پرستارش شوی
بر سر بالین من بنشینی و یارش شوی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو خدا نیستی و کار تو سلمان سازی ست
مدح تو نزد خدا علّت قرآن سازی ست
از همان روز که در دام تو سلمان افتاد
همه ی همّت او صرف مسلمان سازی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بسم حق ، بسم محمد ، بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
" گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می دمد خورشید از چاک گریبان نجف "
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده اند سه تایی سرِ قرار نجف
پیمبر و اسد الله و کردگار نجف
کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی
خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نرسد اگر به على کسى ، به کجا رود ؟ به کجا رسد ؟
به خدا قسم که اگر کسى ، به على رسد ، به خدا رسد
سوى انبیا ، سوى اولیا ، ز طریق حب و ولا بیا
که به جایى ار برسد کسى ، ز طریق حب و ولا رسد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گره به کار فتاده ، گره گشاى همه
صدات می زنم اى " اسمه دوا " ى همه
اگر غلام تو هستند من غلام همه
اگر گداى تو هستند من گداى همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالمی در عالم معنا ، نجف
قطعه ای از جنّه المأوا ، نجف
بارگاه قدس قدّیس وجود
آستان عرشی مولا ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید
علی را گر که بردارند از بین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس که گفت حضرت حیدر خدای اوست
افتد خلیل سا چو در آتش سزای اوست
آن سان که خون تاک فقط گردن من است
خون من از طلوع ازل پایِ پای اوست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای شهر شهریار زمین و زمان ، نجف
ای بامکان ولی شرف لامکان ، نجف
از آب و خاک توست ، گل ما سرشته شد
ای زادگاه مادری مؤمنان ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای غربت مجسم تاریخ یا علی
دلبسته ی ولای توام مرتضی علی
غیر از خدایی اش که نداده به کس تویی
آیینه ی تمام نمای خدا علی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر قرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود
اگر چه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوده ای از ابتدا ، در همه ی ماسوا
پلک که بر هم زدی ، کون و مکان شد بنا
از دم تو آدمی ، خلق شد و کردگار
رو به رخت کرد و گفت : دست خدا ، مرحبا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یار اگر وقت نیاز از یار خواهش می کند
بنده هم از خالق دادار خواهش می کند
رنگ خفّت را نخواهد دید هرگز ، مثل ما
هر کسی از حیدر کرّار خواهش می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید از جهلِ عدو تدبیر را بیرون کشید
از نماز و حجّشان تکفیر را بیرون کشید
یک نگاهی هم به بطن بای بسم الله کرد
از دلِ آیات حق تفسیر را بیرون کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دعای دل شکستگان مگر اثر نداشته
کسی به ناله های او مگر نظر نداشته
شبیه آن کبوتری که بال و پر نداشته
شبیه آن مسافری که هم سفر نداشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه ی خیبر
برکند به یک حمله و بگشود علی بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر تو را نداشتم ، بدان خدا نداشتم
آری خدا نداشتم ، اگر تو را نداشتم
نبود اگر کرامتت ، نبود اگر طبابتت
هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرا گر خاک راه دُلدُلت نقش جبین باشد
کلاه دولتم افتاده بر عرش برین باشد
به چشم تشنگان ، جلوه بجوش از چشمه ى احسان
که چون دریا هزاران گوهرت در آستین باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
درد مرا طبیب علی و دوا علی ست
دارالشفاست شهر نجف چون شفا علی ست
بیش از هزار راه به الله می رسد
در هر هزار راه ولی رهنما علی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چیزی به جز نامت برای ما سند نیست
جز حرف عاشق هیچ چیزی مستند نیست
این خانه لو رفته ست در جمع گدایان
اینجا کسى که دست خالى می رود نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر کس تو را نداشت لیاقت نداشته ست
هر کس نشد فدات ، سعادت نداشته ست
در چشم اهل معرفت از خار کمتر است
هر کس که رنگ و بوی ولایت نداشته ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل که با حال و هوای تو هوایی باشد
مقصد راه قرار است رهایی باشد
دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد
عاشقت فرق ندارد که کجایی باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای پیشـوای اهل کرم یا علی مدد
ای ناخدای کشتی غم یا علی مدد
با خط ثلث و آب طلا نقش کرده اند
بر طاق عرش ، قبلِ عدم ، یا علی مدد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مست خاطرخواهم و دلداده ای وابسته ام
عهد، تنها با امیر مُلکِ دل ها بسته ام
ذرّه ای خاکم که دارد وسعتی در حدّ دشت
قطره ای ناچیزم و خود را به دریا بسته ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به کجا برم سر خام خود که به شعله ای بخرد مرا
به کجا کشم لب خام خود که به عالمی ببرد مرا
به خدا که او نرود ز دل به فسون مردم منفعل
نرود برون همه ز آب و گل ، چه کُشد مرا چه کِشد مرا