ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سینه ی خود می فشارم زانوی غم را
وقتی که بی تو باز می بینم محرم را
صاحب عزا با دست های خویش کوبیدی
بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سینه ی خود می فشارم زانوی غم را
وقتی که بی تو باز می بینم محرم را
صاحب عزا با دست های خویش کوبیدی
بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرّم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا ای دلیل دعای همه
و مقصود آقا بیای همه
جدا هستی از ما و همراه ما
غریب همه آشنای همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هستم در آستانه ی عشقت گداترین
در بین سائلان تو بی دست و پاترین
واضح ترین تجلی ذات خدایی و
من عاشقم به روی شبیه خداترین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت .... آه ... کسی نیست روضه خوان
جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای روزهای تار ! ای شب های دور از ماه
ای بیقراری های دائم با دلم همراه
ای بغض هایی که می آیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید بسم الله
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای امید نا امیدان سرای روزگار
ساحلی امن است آغوشت برای روزگار
در میان آشنایان هم غریب افتاده ای
نیستی و در نمی آید صدای روزگار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
این راه ، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگر چه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
شایسته ی وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف های این چنینی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید پشت ابر ! نشانی به ما بده
ای ماه ! مژده ی رمضانی به ما بده
مثل نسیم صبح از این جا گذر کن و
باد صبای مشک فشانی به ما بده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خاموش ، بشنوید طنین نوای عشق
گویا ز بام عرش رسیده صدای عشق
در ازدحام نور کسی جلوه کرده که
سر داده جن و انس و ملائک به پای عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پر بسته بود ... وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلم به دست گرفتم که با خدا باشم
قلم به دست گرفتم که از شما باشم
قلم به دست گرفتم که از تو بنویسم
و با ثنای تو هم دوش انبیا باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا که دست زمین را به آسمان بدهی
به جسم مرده ی این روزگار جان بدهی
دوباره جمعه ای آمد که باز بی تو گذشت
بگو ز مأذنه ی کعبه کِی اذان بدهی