ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میان روضه ی دلبر بلند گریه کنید
همیشه تا دم آخر بلند گریه کنید
شبیه یک زن محزون که کودکش مرده
شبانه روز و مکرّر بلند گریه کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گره به کار فتاده ، گره گشاى همه
صدات می زنم اى " اسمه دوا " ى همه
اگر غلام تو هستند من غلام همه
اگر گداى تو هستند من گداى همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای بحر کمال گوهر آوردی
ای کوثر وحی کوثر آوردی
ای نخل امید نوبر آوردی
ای ماه خجسته اختر آوردی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست
مه مبارک میلاد زینب کبراست
دهید مژده به ختم رسل که این مولود
ولادت دگر پاره ی تنت زهراست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به جز از باغ حسنت گل نچیدم گل نمی چینم
رخت را بس که می بینم گمان کردم نمی بینم
سزد در هر نفس گردم هزاران بار قربانت
به امیدی که یک بار از کرم آیی به بالینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه
آن که خاک جانمازش را پرستش مى کنند
اولیاء الله عالم ، کیست الّا فاطمه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم
بگذار که از دور گرفتار تو باشم
من مایه ندارم که خریدار تو گردم
باشد که گدای سر بازار تو باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از نفس صبح عید ، می شنوم بوی تو
در گل لبخند گل ، می نگرم روی تو
پای به هر جا نهی روی به هر سو کنی
دیده کنم خاک پا روی نهم سوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیده ی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس ، جای آن بر دیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خدا نوشته مرا پاسبانشان باشم
مدافع حرم عمه جانشان باشم
خدا نوشته که بعد از هزار و اندی سال
شعاعی از قمر خاندانشان باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گدای اهل بیت تا به آستانه می رسد
عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه می رسد
چرا دو دست ما به سوی دشمنان دراز شد ؟!
مگر که رزق و روزی از سوی سما نمی رسد ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر شیعیان حیدر کرار مادر است
آن بانویی که باطن آیات کوثر است
ما از دعای فاطمه در بند حیدریم
این ذره ای از آن همه الطاف مادر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول
پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مدح هر کس که مقرر شده بر لب باشد
حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد
نیست شایسته ی هر کس که برد نامش را
نام او در خور لب های مودب باشد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بانوی عشق ، صبر و حیا وامدار توست
باغ بهشت ، زنده به بوی بهار توست
زین ابی و زهره ی زهرای اطهری
منظومه ی زمین و زمان در مدار توست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صبح ازل را با قدومش با صفا کرد
در عرش اعلا محشر کبری به پا کرد
زینب سلام الله وقت خلقت عشق
در عالم بالا تبانی با خدا کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی
از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی
حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم
دردهایم را خودت فوراً مداوا میکنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر روی دستم غیر خاکستر نیاوردم
شرمنده ام حالا که بال و پر نیاوردم
تو بی محلی کردی و من ریختم در خود
اما صدایش را همیشه در نیاوردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر درود ما به روح پاک یاران
مردان مرد از نسل نور و جنس باران
آنان که با غیرت حماسه آفریدند
ابلیس را از تخت خود پایین کشیدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چو نوری در دل ظلمت ؛ فروزنده تویی زهرا
و ایمان را به جان ها آفریننده تویی زهرا
کسی که رمز پیروزی شده در هر زمان نامش
چه دیروز و چه امروز و چه آینده تویی زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر دلی جای تو دلدار نباشد ؛ دل نیست
با تو هر دل که بود زندگیش مشکل نیست
حاصل عقل بُود عشق و جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر که با زهراست احساس سخاوت می کند
مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یکبار سائل کم کم عادت می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
میان باید و شاید ، همیشه درگیر است
کسی که پای دلش در حصار زنجیر است
نخورده غصه ی روزی ، گدای این خانه
که لطف صاحبِ خانه ، بدون تاخیر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شِکوه حرام است بر عشّاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالمی در عالم معنا ، نجف
قطعه ای از جنّه المأوا ، نجف
بارگاه قدس قدّیس وجود
آستان عرشی مولا ، نجف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این هوا که زمین گشته خیس و بارانی
برای مطلع شعرم ندارم عنوانی
قلم بهانه گرفته ؛ کجاست دفتر من ؟
دو خط غزل بنویسم برای یارانی ؛
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگو شکارچیان تیر را به یال زدند
که در شکستن سلطان میان خال زدند
در آسمان ظهورت پرنده های خیال
برای مقصد دستت چه قدر بال زدند