متن شعر در ادامه ی مطلب
الهی قسمتم کردی سحرهای خدایی را
هم از فضل تو باید خواست آداب گدایی را
حرامم باد خواب غفلت و شبهای بی عاری
عطا کن در دل شبها به چشمم روشنایی را
الهی دعوتم کردی کنار بارئان خود
برایم پهن کردی سفره ی ماه خدایی را
لباس میهمانی را ندارم ، پاک عریانم
رسان از توشه ی تقوا ، ردای مرتضایی را
من آلوده دامن را چه کار ای یار با خوبان
مگر ارباب دریابد سلام آشنایی را
به خوبان هم نشین بودم هزاران حسن می خواهد
ندارم قابلیت های خُلق مجتبایی را
گنهکار آمدم اما پشیمان ، عفوک عفوک
نگاه رحمتی باید که دریابم عطایی را
شبیه روز داران نیستم ای صاحب سفره
بیا و کن نصیبم روزه های هَل اَتایی را
به زهرای سه ساله آبروداری کن ای غفار
که من دارم به دل مهر یتیم کربلایی را
نه تنها میهمانم ، نوکر بنت الحسینم من
سر این سفره عمری نذر کردم هم نوایی را
دلم نذر گل ویران ، سرم نذرِ سرِ سلطان
که از ویرانه خوانم روضه های نینوایی را
میان این همه عاشق ، منم یک عبد نالایق
قبول دختر ارباب کن دست دعایی را
به جان یوسف زهرا که دارد خیمه در صحرا
رسان تا محضر دلدار این جمع فدایی را
اباصالح اباصالح ، اباصالح اباصالح
بیا یک شب به دیدارم ، غلام دختر عشقم